21
شنبه, دسامبر
شنبه, ۰۱ دی ۱۴۰۳

انارک نیوز - متن زیر "ابلاغ رأی هیات نظارت حهاد کشاورزی استان اصفهان" به حمید رحیم پور انارکی است که می خواست طرح کارخانه آجر آژند انارک را در پنج کیلومتری جاده انارک به نایین اجرا کند. 
تاریح این ابلاغیه 1395/2/9 یعنی "سال اقتصاد مقاومتی، اقدام و عمل" می باشد که در بالای صفحه ابلاغیه هم درج شده است.

پس از حمد خدا و صلوات بر محمد و آل محمد (ص)، نظر به اینکه میزان 50000 مترمربع از اراضی ملی ... شهرستان نائین جهت اجرای طرح آجر سفالی طی قرارداد اجاره رسمی ... مورخ 89/4/16 ... به مدت 2 سال در اختیار جنابعالی قرار گرفته است که متأسفانه علیرغم انقضا مدت اجاره نسبت به اجرای طرح مذکور اقدام ننموده اید بر همین اساس پرونده در هیات نظارت استان مطرح و هیات پس از بررسی رأی به فسخ قرارداد رسماً به شما ابلاغ می گردد.

خلاصه کلام اینکه دولت دست روی کل پروژه و اموال موجود گزارده و خود را مالک آن می داند نه برای اینکه آنرا کامل نماید بلکه سرمایه گذاران فعلی نتوانند روی آن کاری کنند!
دست اندرکاران این تصمیم و آنهایی که نه تنها گوش به گلایه ها ندادند بلکه طلبکار هم شدند یا به پاسخ های صد من یک غاز کفایت کردند یا شفاهی قول دادند و خلف وعده کردند، دستشان درد نکند.
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من، آنچه البته به جایی نرسد فریاد است.
یا رب! بستان داد امیران ز اسیران.

اما ماجرا چیست را به تدریج نقل می کنم.

در طول تاریخ زن را همیشه موجودی ضعیف متصور بوده‌ایم و غفلت کرده‌ایم که فرزندان همیشه در کانون خانواده بیش از هر کس از مادر درس می‌آموزند. زن به جهت محبت و عشق ذاتی که از آن برخوردار است بدون تردید بیش از سایر اعضای خانواده قادر به تأثیرگذاری فکری و روانی بر افراد است. هر چقدر مادران قوی و جسورتر، فرزندان نیز در جامعه حضور موفق‌تری داشته‌اند. 
شاید زنان در کسب شهرت و بالا رفتن از پله‌های ترقی همچون مردان خوش آوازه نباشند اما زندگی بیشتر مردان موفق در پرتو یک مادر، خواهر و یا زن جسور و خوش‌فکر پایدار شده است. عشق زنانه معجزه می‌کند برای تشویق و ترغیب و ایجاد اعتماد به نفس در مردان و ما مردان هر چقدر هم قدرتمند و توانا بسیار نیازمند تائید و حمایت یک زن هستیم.
در این چند سال اخیر به شدت شاهد رشد جسارت در زنان ایرانی هستیم؛ حضور مؤثر در پست‌های اجرایی و مسئولیت‌های سازمانی، موفقیت در کرسی‌های علمی و دانشگاهی خودباوری را در زنان ایرانی افزایش داده است.
بسیاری از زنان ایرانی با آنکه همچنان خانه‌دار هستند اما در تغییر سبک زندگی عملکرد بهتری نسبت به مردان داشته‌اند و آرام آرام جسارت خود را برای بر عهده گرفتن مسئولیت‌های جدید بهبود بخشیده‌اند.
دختران دهه 70 نیز در دورانی طلایی که فرزند سالاری مرسوم شده است با روحیاتی متفاوت از دهه شصتی‌های سردرگم و آشفته زندگی را برای خود ترسیم کرده‌اند. دیگر ریسک بخش جدایی‌ناپذیر دختران امروز ایران است و به آسانی حجاب از سر بر می‌دارند و حتی از صحنه پیش از خودکشی خود فیلم‌برداری می‌کنند.
زن بدون تردید محور تحولات فرهنگی و اجتماعی در هر کشوری است و از این رو سیاست‌گذاری و سرمایه‌گذاری مدیران رسانه‌ای در تمام دنیا بیش از هر چیز بر جنسیت زن تمرکز دارد. حضور و نفوذ سلیبریتی های زن در جهان نزد افکار عمومی به‌خوبی گواه این ادعاست که این زنان هستند که تحولات فرهنگی و فکری را رقم می‌زنند.
مهم‌ترین عامل شکل‌گیری رویدادهای اخیر در ایران همچون اعتراض به حجاب اجباری در خیابان و مشارکت قابل توجه دختران و زنان ایرانی در پویش نه به حجاب اجباری حکایت از واقعیتی دارد که هنوز هم مسئولان ایرانی آن را باور نکرده‌اند؛ واقعیت به همین سادگی است زن ایرانی دیگر نمی‌ترسد.
نه رفتارهای توهین‌آمیز مأموران امر به معروف و نهی از منکر و نه برخورد فیزیکی مأموران سایر ارگان‌ها دیگر برای زن ایرانی اهمیتی ندارد و بیش از آنکه آن‌ها را خانه‌نشین کند آن‌ها را به خیابان آورده است.
زن ایرانی دیگر حق خود را در خانه جستجو نمی‌کند؛ زن ایرانی اکنون در جستجوی سهم خود از خیابان، پارک، سینما و محیط کار است. مسئولان باور کنند یا نه این جسارت را خودشان برای زن ایرانی خلق کرده‌اند.
اجبار هرگز در طول تاریخ پایان خوشی برای هیچ سلسله و نظامی نداشته است. اجبار یعنی زور یعنی ظلم یعنی بی‌عدالتی و زن ایرانی دیگر ترسی ندارد از آسیب‌ها چرا که قرن‌ها او را خانه‌نشین کرده‌ایم و رفت و آمدش را به چالش کشیده‌ایم و ذره ذره روح زخمی او غرورش را تقویت کرده است.
این دختران را زنانی مسلمان و زخم خورده تربیت کرده‌اند و اکنون باور دارند که باید نه تنها حق خود بلکه حق مادران خود را نیز امروز بگیرند. دیگر بی‌حجابی برای زن ایرانی گناه نیست ما کاری با او کرده‌ایم که بی‌حجابی را حق خود می‌داند و حجاب را یک ظلم آشکار.
این پایان یک اجبار و زورگویی آشکار است؛ نه رضاخان با زور توانست حجاب از سر زن ایرانی بر دارد و نه در این چهار دهه به زور توانستیم حجاب بر سرش کنیم. زن پیش از زنانگی انسان است و اکنون این انسان برای نه به حجاب اجباری نه بلکه برای نه به زورگویی و ظلم ترسش را کنار گذاشته است.
(سینا ایرانپور انارکی / جمعه 17 فروردین 1397)

به دنبال کارآفرینی در انارکیم اما حتی بک بار از یکی از مسئولین شنیده نشده بگوید در پنج کیلومتری انارک به سمت نایین، سوله ای صنعتی و بزرگ با قابلیت نصب جراثقال سقفی و کلی فونداسیون و خشت و ساختمانی مسکونی و جاده ای عریض وجود دارد که سالها است آنجا افتاده ولی چرا تکمیل نمی شود؟

معلوم است یک شیر پاک خورده ای با کمک همین مردمی که توی کوچه و خیابان های انارک آنان را می بینیم پروژه آجر را رقم زده است. همین مردم کهنسالی که تقریباً همه بازنشسته اند و حقوق بخور و نمیری دارند ولی به صد تا از آنهایی که پول تو جیبی فرزندشان بیش از مستمری اینان است و نه تنها در جلسات با مدیران اشاره ای به آن نکرده اند  بلکه سنگ هم انداختند! می ارزند.
بگذریم! اما بخاطر خلف وعده سازمان آب دارند آنرا از فلانی و مردمی که امیدشان به اتمام آن بود را دارند می گیرند تا به دولت منتقل شود. چون زمین از دولت بوده و این بنده خدا به اجبار پروژه را رها کرده و فریادش را مسئولین که بارها به هریک از آنها مراجعه شده و بجای یاری او را به دیگری و در انتها به او که خود، این خرابکاری را کرده محول کرده اند، نمی شنوند. روزی اشک گرم او و آه سرد مردم دامان آنان را هم خواهد گرفت.

یک ریال وام نگرفته اما باید از او بگیرند تا روزی روزگاری شاید چندرغاز از پولش را  که هر روز از دیروزش بی ارزشتر می شود را بدهند. عجب روزگاری است!
گنه کرد در بلخ آهنگری   /    به شوشنر زدند گردن مسگری

بارها وکیل و معاون وزیر و فرماندار و ... از کنار آن رد شده اند و لابد خوش بینانه فکر کرده اند این هم وام را گرفته و خورده و فرار کرده! و گرنه انتظار می رفت یکی از آنان او را صدا می زد و مشکل بر زمین ماندن پروژه را می پرسید. هرچند الحمدا... این همه کارآفرین در انارک داریم و حرفزن که اینان را دعوت می کنند و از پیشرفتها و خرجهایی که کرده اند می گویند . آنان ممکن است پیش خود فکر کنند که اگر مشکلی بود که این همشهریان انارک دوست کاسب گرامی ناگزیر به آن اشاره می کردند.

فریاد اگر فریاد من و گوش اگر گوش تو، البته آنچه به جایی نرسد فریاد است. باکی نیست روزی دادم را از دادرس بی پناهان خواهم گرفت.

انارک نیوز - از شهر من فقط دیوارهای کاهگلی باقیمانده و از من خاطره های کودکی و نوجوانی.
شرمنده ام شهر من کاری برای تو نکردم کاری برای خودم هم نکردم 
چقدر سخت هست تماشای زیبایی ها و استعدادها و حسرت خوردن 
تنها دلخوشی این روزهای من این است که برخی جوانان تو همت کرده اند تا از خانه ها و دیوارهای قدیمی تو محلی امن و آرام برای گردشگران فراهم کنند. 
شرمنده ام شهر من. 
انارک تا مصر شدن فاصله زیادی دارد اما ظرفیت های فراوانی برای گردشگری دارد که نیازمند سرمایه‌گذاری و همت جوانان این شهر هست.
(سینا ایرانپور انارکی / 11 فروردین ماه 1397)

انارک نیوز همدردی و همبستگی خود را با بازماندگان حادثه هوایی تهران - یاسوج که دیروز صبح  یکشنبه 29 بهمن ماه 1396 از صفحه رادار ناپدید شد ابراز می کند.
بی شک تمامی ملت ایران در این حادثه داغدارند و از شنیدن آن و حوادث دیگر ریلی، جاده ای، هوایی، آبی، آتش سوزی، زمین لرزه و ... که به دفعات رخ داده و می دهد متأثر هستند.
اما تأسف خود را از وجود مدیران بی لیاقت که هنوز لاشه هواپیما را پیدا نکرده فاتحه تمامی مسافرین و خدمه پرواز را خوانده اند و شاید خوشحالند که اینان بیمه حوادث می باشند و اظهار نظر های مشابه و ناچار از گیجی و سردرگمی و بی عرضگی دارند و خواهند داشت اعلام می کنیم.
تا پرسشگر نباشیم که چرا ار دست رفتگان ما در چنین حوادثی چندین برابر استانداردهای جهانی است و پس از چندین روز فراموش کنیم چرا چنین شده است و در سطح مدیران تغییری حاصل نشود و بی منطقی "کی کی بود من نبودم و یا من نبودم دستم بود تقصیر آستینم بود" حاکم باشد و در گفتن تسلیت از یکدیگر پیشی بگیریم اما پاسخگویی را ناچیز شماریم بایستی منتظر حادثه بعدی باشیم.
تا علل حوادث را نیابیم و آنرا قضا و قدر بدانیم و یا مردم را در روشن کردن دلایل آن نامحرم بدانند، در روی همین پاشنه خواهد چرخید و تنها چیزی که ارزش نخواهد داشت جان هایی است که بر اثر بی مبالاتی مدیران بی دانش و بی مسئولیت از دست خواهد رفت.
پیشاپیش حوادث متعدد بعدی را که در صورت بررسی حوادث قبلی قابل پیشگیری است را به کلیه هموطنان گرامی تسلیت می گوییم! یاد و خاطره مان زنده باد!

انارک نیوز - طرف به اصطلاح مهندس و انارکی است و تا دیروز انارک را ندیده بود. اگر سراغش را می گرفتی معاونش در اداره می گفت وقتی پیشش می روی نگو انارکی هستی! تحویلت نمی گیرد و اگر به دنبال کاری که اصلاً حرفش را با پسوند انارکی نزن و پیشش نرو. اگر می روی متوجه نشود انارکی هستی!
دیگری انارکی است اما در دم و دستگاهش و کارخانه اش انارکی نمی خواهد! آن دیگری انارکی است اما انارکی ها را از زیر کار در رو با توقعات بیجا می داند. بندگان خدا، از قدیم جوانان انارکی در کنج معدن و در سخت ترین شرایط کار می کرده اند! هیچ توقعی هم ندارند. مگر سخت تر از معدنکاری هم کاری هست؟ 
آن یکی انارکی نیست اما حتی به آب نگاه نمی کند مگر اینکه مطمئن باشد می تواند از آن کره بگیرد.
اینان دنبال چپاول منابع می باشند. اینها زهر مهلک کارآفرینی می باشند.

این محفل همه دستشان توی یک کاسه است و شامه و ارتباط قوی دارند. اولین نفراتی هستند که قبل از وکیل و مسئولین می رسند و بدنبال آنانند و فرقی هم نمی کند وکیل و مسئولین چه کسانی باشند. با هم جلسه می گیرند، افتتاح می کنند، طرح ها را روی هوا و زمین خالی نشان می دهند و از کارهای ناکرده می گویند. اینها کم و زیاد پایه ثابت این مراسم می باشند. کارآفرین دنبال کار است و اینان دنبال منافع.
اگر نیاز باشد صحنه را هم چنان می چینند که تویی که می دانی قلابی است دچار شک می شوی. از رو در رو قرار دادن افراد هم هیچ هراسی ندارند. ملاک برای اینان پول و سودی که به آنان می رسد می باشد. جیرینگ جیرینگ پول را دوست دارند اما صدای ناله مردم را نمی شنوند و و آه سرد آنان را که به خاک سیاه نشانده اند نمی بینند. چشم در چشم دروغ می گویند!

افراد  این محفل، همه به هم نیاز دارند و این نیاز مسالمت آمیز آنان را با اهداف مختلف در کنار یکدیگر نگه می دارد. نوچه های مشترکی هم دارند که نخود هر آشی هستند.
جمعشان فریبکاری است و حرف های زیبا می زنند. در این میان مردم غریبند و مردم غایب بزرگ این جمعند. مردم نیز آنان را شناخته اند یا با نگاه کردن به جمعشان آنان را تشخیص خواهند داد.

انتظار داشتن از این جماعت کاری است عبث و بیهوده. اینان تا وقتی تومان را بجای ریال برداشت نکنند کاری نمی کنند. در کارآفرینی هم که خبری از تومان نیست!
مرا به خیر تو امید نیست ، اما شر مرسان.

زمین ناامن 
آسمان ناامن
دریا ناامن

از قرار تن ایرانی فقط زیر خاک امنیت دارد و بس 
اینجا حادثه ها از سر تقدیر نیست 
کسی در اندیشه تدبیر نیست

(سینا ایرانپور انارکی / حادثه‌ی سقوط هواپیمای تهران-یاسوج)

چین تهدید جمعیت بیش از یک میلیاردی خود را به فرصتی برای رشد اقتصادی تبدیل کرد و اکنون تمام معادلات اقتصادی جهان به این کشور وابسته است.

همچنین کشورهای اروپایی از جمله منطقه اسکاندیناوی و همچنین کانادا سال هاست از جمعیت رو به پیری و کمبود نیروی انسانی رنج می برند و به صورت هدفمند دانشجو و نیروی انسانی جذب می کنند تا روند توسعه در آنها متوقف نشود. 
اما کشور ایران که چند هزار نفر جوان را در طی وقایع انقلاب اسلامی و هشت سال جنگ به خاک سپرده است و هر سال نیز هزاران نفر را به دلیل تصادفات جاده ای روانه قبرستان می کند در اداره هشتاد میلیون جمعیت درمانده شده است!!!

از ابتدای انقلاب هیچ کدام از مشکلات ساختاری کشور حل نشده است و مسئولان بی مسئولیت یکی پس از دیگری به جای اقدامات ساختاری، حل مشکلات را حواله به آینده داده اند.

کارکرد آمار، اقتصاد و مدیریت در این کشور فقط طعنه و کنایه به گذشته است و بس. آخرین راهبرد مدیریت کلان کشور هم که دم از تدبیر و امید می زد برای دلخوشی جوانان هم نمونه ای از تدبیر در مدیریت را به نمایش نگذاشت که حداقل در یک زمینه امیدوار باقی بمانیم.

در عرصه بین الملل تجربه به دست آوردیم که ما زبان دنیا را نمی فهمیم حتی اگر برجام در دستمان باشد؛ در عرصه اقتصاد نه نظام پولی و بانکی اصلاح شد و نه محیط کسب و کار تسهیل گردید.

از سیاست و دیپلماسی عمومی هم حرفی نزنیم بهتر است چرا که دغدغه ما پس از سال ها ادعای دموکراسی در حجاب بر سر نیزه رفته دختران، ورزشگاه های بدون زنان و فیلترینگ شبکه های مجازی خلاصه شده است.

راستش را بخواهید مطمئنم عیب از ما دهه شصتی هاست. بی موقع به دنیا آمدیم آخر قرار بود جنگ حالاها حالاها ادامه یابد و ما نیز در جمع شهدا باشیم اما افسوس که آتش بس را پذیرفتند بدون آنکه به عاقبت ما فکر کنند.

شیر خشک را از ما دریغ کردند تا از همان ابتدای تولد عقده ای شویم اما چه سودها که عاید واردکنندگان شیر خشک و وسایل کودکان که نکردیم. 
مدرسه هایمان اینقدر شلوغ بود که از درس هیچ نفهمیدیم اما در عوض خوب پول به جیب متولیان مدارس غیر انتفاعی کردیم.

اگر دهه شصتی ها نبودند که پشت کنکور اشک بریزند و آینده را بدون تحصیل سیاه متصور بشوند چگونه متولیان دانشگاه آزاد و پیام نور کاسبی می کردند؟

ما دهه شصتی ها برای کارفرمایان هم نعمت بودیم تعدادمان اینقدر زیاد بود که هیچ کارفرمایی نیازی به حفظ ما نداشت. کمترین حقوق و مزایا را دریافت کردیم و از سنوات و بیمه و عیدی هم محروم بودیم تا کارفرماها گردنشان کلفت تر شود و هر موقع که اعتراضی داشتیم گفتند خوش آمدید چیزی که زیاد است دهه شصتی بیکار و الاف.

ما دهه شصتی ها اشتباهی هستیم، اشتباه به دنیا آمدیم اشتباه ادامه دادیم اما مطمئنم از وجود ما کیسه های فراوانی پر از پول شد. 
ما اضافه هستیم همچنان، چون آمار دولت را خراب کرده ایم چون دولت مردان ما هر چه کار می کنند پاسخگوی تعداد دهه شصتی ها نیست. 
ما اضافه هستیم چون دیگر شیر خشک و مدرسه و دانشگاه و ... نمی خواهیم که جیب یک عده را پر از پول کنیم. ما شغل می خواهیم، درآمد می خواهیم بیمه و آینده می خواهیم و اینها همه زیان است و برای مسئولان خرج دارد.

این دهه شصتی ها هر چه سنشان بیشتر شود هزینه هایشان هم بیشتر می شود. بیمه بیکاری، هزینه های درمانی و بازنشستگی ما دهه شصتی ها نمی گذارد عده ای بیش از این کاسبی کنند.

دولت عزیز و مسئولان گرامی ما دهه شصتی ها خودمان پذیرفته ایم که یا باید برویم یا بمیریم لطفاً اگر نمی توانید جنگ دیگری را آغاز کنید و ما را به قتلگاه بفرستید یک گور دسته جمعی همه ما را مهمان کنید و از این مرگ تدریجی نجاتمان دهید.

لطفاً اندیشه افزایش جمعیت شیعه هم به فراموشی بسپارید اجازه بدهید همین دهه شصتی ها عبرت تاریخی برای تمام دوران این مملکت باشند.
(سینا ایرانپور انارکی / دوشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۶)

چند شب پیش هنگام تلگرام گردی در یکی از گروه ها دیدم دوستی با شور و شوق بسیار، ایده ای عجیب و پرهزینه با کارآفرینی ناچیز آنهم برای زمانی کوتاه در سال برای اشتغال زایی در انارک داده بود. چیزی در حد "والیبال ساحلی". که نه در کوتاه مدت و نه حتی درازمدت جواب نیاز بیکاری جوانان را نمی دهد و  راستش را بخواهید مخم هنگ کرد.
مانند دیگر گفت و گوها دوستانی به حمایت از این طرح رؤبایی و برخی به انتقاد پرداخته بودند که فقط سود مطرح کردن این ایده همین حرف ها و تمرین گوش کردن به حرف یکدیگر بود. پیش خود گفتم چرا عجیب و غریب شده ایم و راه های ساده کارآفرینی  را کنار گذاشته ایم.

شاید از خود بریده ایم و برای فرافکنی و رفع مسئولیت خود، ذهنمان بیش از حد لزوم پیچیده شده است! و ما ساده اندیشان همچون دیگر مردم باید به گونه ای دیگر بیندیشیم. و جالب است اجرای درخواست را به شهردار و شورای شهر هم داده بود که ربطش را به آنان اصلاً تشخیص ندادم.

همشهریان گرامی، حوض هرقدر بزرگ، تمیز و کاشیکاری شده باشد و زیبا بنظر برسد تا موقعی که ماهی در آن نباشد،  لطفی ندارد. انارک بدون جولان جوانان راه به جایی نمی برد.

اینجا را کاهگل کنید، آنجا را ایزوگام نمایید، مطرب بیاورید، دنبال این و آن راه بیفتید، جلسه میوه و شیرینی و موزخوران بگذارید. هم را تأیید و به به و چهچه کنید، بیابان را برای رضای خدا! شخم بزنید اما تا کار برای انارکی و انارک نشینان نباشد جوانان بر نمی گردند و کهنسالان جای جوانان که نیروی محرکه اقتصادی جامعه می باشند را پر نمی کنند. دو صد گفته چون نیم کردار نیست.
حوانان که بیایند رونق یه انارک بر می گردد، مدارس دوباره پر از خنده و شادی دانش آموزان می گردد. فروشگاه ها پر از مشتری و پدران و مادران ما راضی از مشاهده شهری که روزی مالامال از کارگران خارجی و داخلی بود.

بهتر است به خود آییم، شاید فردا خیلی دیر باشد!

انارک نیوز - مدتی است "چالش نه به سبزه عید" دست به دست می گردد و از ایرانیان می خواهد به جای سبزه ها از نهال استفاده کنید و در روز سیزده بدر آنرا در طبیعت بکارید. اگر 5% از مردم ایران به جای سبزه نهال بکارند از هدر شدن 400 تن غلات و حبوبات جلوگیری می شود و جنگلی با 4 میلیون درخت خواهیم داشت.
کار به ظاهر پسندیده ای است اما پیشنهاد می کنم رسوم جشن نوروز را مانند گذشتگان که هزاران سال است پیشینه دارد به جا آورید. این رسوم از تاریخ ما ریشه گرفته و بی شک بجا نیاوردن آن، صدمه اش به فرهنگ تاریخی ما بیش از صرفه اقتصادی آن می باشد که آرزوی برخی می باشد.
بی شک با این بی بند و باری های اقتصادی و اسرافها که در تک تک روزهای سال می بینیم کاشت سبزه سفره هفت سین یکی از آخرین مشکلاتی است که باید به آن بیندیشیم. شکر خدا در این دوره گل و بلبل بهتر است سبزه را قربانی این جنگل که در ذهن گروهی خوش اندیش در حال رشد است نفرمایید و نوروز را مانند گذشته به جا آوریم.
قبلاً هم از تاوانی که نوروز برای این کشور دارد و تعطیلی چند روزه آن چه صدمه ای به اقتصاد این مملکت می زند بسیار شنیده ایم پس بیایید جشن نوروز را آنطور که شایسته و بایسته آن است به جا آوریم و اندیشه خود را برای هرچه با شکوهتر برگزار کردن آن بگذاریم. اگر هم می خواهیم برای اقتصاد چاره ای بیندیشیم نقطه آغاز آنرا به نوروز و هفت سین گره نزنیم.
شاد باشید و روزگار سخت را به کام خود شیرین نمایید.

مدتی قبل، توی میدان نزدیک مسجد حاج محمدرضا، توی سایه کنار ماشینی ایستاده بودم که دوستی پخته و پا به سن گذاشته پیشم آمد. او پس از احوالپرسی گفت که شنیدی ترامپ برای آمدن ایرانی ها به آمریکا چه گفته و اصلاً حالیش نیست که ......... و الان هم می گوید که ...... .
ای کاش چنین شود و چنان شود و از ریاست جمهوری آمریکا این دیوانه را بردارند.

نگاهش می کردم و بدنبال هم از حماقت ها و بی شعوری های ترامپ و دشمنی های او با مردم ایران می گفت. شوخی نمی کرد و خیلی هم جدی و هیجان زده می گفت. 

به او گفتم که ما در انارک خروارها مشکل حل نشده و تلنبار شده داریم.  هر روز داریم پسرفت را می بینیم به گونه ای که حرفهای ترامپ هیچ تاثیری در حل یا دشوار شدن آنها و زندگی من و تو که کوچکترین مشکلمان کوچک شدن انارک بدلیل کمبود دانش آموز و فرار جوانان بیکار و غرق شدن در حاشیه شهرهای بزرگ است، ندارد. آیا در انارک احساس غریبه بودن نمی کنی؟!
اما چنان تبلیغات روی من و تو تاثیر گذاشته که از خود بیخود شده ایم و مشکل یک عده دیگر را مشکل خود پنداشته ایم و مشکل خودمان را که بی پناهی، مدیران بی لیاقت و فساد گسترده است فراموش کرده ایم. حتی فراموش کرده ایم که کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من.

در قدیم که علم نمی توانست به این جور آدمها کمک کند آنها را جنّ زده می گفتند که فکر می شد موجود دیگری در جسم آنان رفته و جنّ رفتار آنان را کنترل می کند. حالا هم عده ای مشکل بی چارگی خود را فراموش و مشکل آنانی را که از فرط نعمت نمی دانند چه کنند را مشکل خود می دانند. وای بر ما "بیخود شدگان"!

ما خود را فراموش کرده ایم و باید به خود آییم. لحظه ای بیندیشید که شاید عامل گرفتاری های ما، خود ما باشیم!

ای خفته ی خواب آلوده این خواب تو چیست؟   /    آگاه نه ای نظاره گر خواب تو کیست؟

ادامه دارد...

مقالات دیگر...