این مردم از غم و مرگ و فاجعه لذت می برند. کافی است ساختمانی در آتش بسورد، زلزله ای بیاید یا عزیز و عزیزانی جان دهند آن وقت به سرعت همگی برای تسلیت و لباس سیاه و سوگنامه نویسی از یکدیگر پیشی می گیرند.
یک سوال از شما بزرگواران دارم کدامتان پس از آن همه آه و فغان که پس از حادثه پلاسکو سر دادید پیگیر بررسی علل حادثه و توبیخ مقصران شدید؟
پس از حادثه زلزله کرمانشاه کدامتان سازندگان ساختمان های غیر ایمن را پای میز محاکمه کشاندید؟
از این حوادث در این سال ها فراوان داشته ایم کدامیک را پیگیری کرده اید؟
برای کدام حادثه اعتراض و اعتصاب و راهپیمایی کرده اید؟
تنها حرکت ما ایرانی ها در قبال مصیبت ها سوگواری یا جوک ساختن است و بس.
اصل حادثه همیشه پشت این ساده اندیشی مبتنی بر احساس فراموش می شود و هیچگاه از بروز حادثه بعدی پیشگیری به عمل نمی آید.
مقصران هرگز معرفی و مورد محاکمه قرار نمی گیرند و این روایت غمگین تا زنده ایم ادامه دارد.
لطفاً به جای تسلیت ها و جوک های بیهوده کمی آگاهانه و با درایت مسئولان را مورد بازخواست قرار دهید و با بروز احساسات این فاجعه ها را به فراموش خانه ذهن نسپارید.
عزیزانی که در حادثه کشتی نفت کش(سانچی) جان باختند و بازماندگان آنها محتاج تسلیت من و شما نیستند تردید نداشته باشید که اگر داستان به تسلیت ختم شود باز هم این حادثه تکرار خواهد شد.
لطفاً به این دور باطل خاتمه دهید هنوز پلاسکو های فراوانی در تهران وجود دارند و خانه های بسیاری با اندک لرزشی فرو خواهند ریخت.
(سینا ایرانپور انارکی / 24 دی ماه 1396)
بر ما چه گذشت؟!
زمستان 1357 هوا چندان سرد نبود و یکی از شعارهای مردم برای انقلاب "به کوری چشم شاه، زمستون هم بهاره" بود.
برای گرفتن نفت مردم اجباراً توی صف می رفتند و پیت های بیست لیتریشون را به ردیف می گذاشتند و از تظاهرات روزها و شب های قبل و امروز و شب پیش رو می گفتند. معمولاً پیرمردها و پیرزنان در صف می ایستادند.
من هم که نوجوانی لاغر بودم با پدرم در این بین بودیم که یکی رو به پدرم کرد و با اشاره به من گفت: از ما که گذشت اما برا این بچه ها خوب می شه.
یادش به خیر، چه دورانی داشتیم! در کف کوچه و خیابان چه گذشت و چه می گذرد.
نوشتار کوتاه "خوب بودن"
انارک نیوز - همگی گلایه داریم از دولت، کارفرما، نیروی انسانی، مشتری، معلم، مشاور و هر شخص و نهادی که برای آن هزینه می کنیم یا به آن خدمات می دهیم. ما ایرانی ها عادت کرده ایم به نارضایتی و مهارت یافته ایم در دروغگویی و فرار از واقعیت و فراموش کرده ایم که هرگز کسی به خاطر ما تغییر نمی کند.
برای خوب شدن روزگار باید از خودمان شروع کنیم و برای خوب بودن، بدی های جامعه را بهانه نکنیم. یک روز یک جا باید با همه نارضایتی ها با همه بی عدالتی ها تصمیم بگیریم خودمان تغییر کنیم و به این تغییر پایبند بمانیم.
(سینا ایرانپور انارکی - جمعه 14 مهر 1396)
فقط زلزله و جنگ ما را یک صدا می کند
امان از این احساس و غیرت که فقط با مرگ و خون به جوش می آید. ما یاد نگرفته ایم برای زندگی خوب داشتن هم صدا و همراه یکدیگر باشیم اما کافی است ساختمانی فرو بریزد، جنگی آغاز شود یا دخترکی در آتش شهوت حیوانی بسوزد همه به صف می شویم برای واریز پول، به تن کردن لباس شهادت و یا به آتش کشیدن زندگی یک حیوان.
میلیاردها اختلاس می شود اما جوک می سازیم، مسئولی دروغ می گوید پوزخند می زنیم، آب و خاکمان آرام آرام به کف می رسد کاریکاتور می کشیم.
در این میان روشنفکرانمان هم خوشحالند که تنها هنرشان نوشتن و سخنرانی کردن است و امثال من هم که لابد در تلاش برای جذب لایک و فالوور بیشتر.
زلزله در هر روز زندگی ما جاریست و اینقدر به خود لرزیده ایم که دیگر چندین ریشتر بیشتر هم تکانمان نمی دهد.
کاش برای سقف فرو ریخته این جامعه متزلزل هم صدا و همراه می شدیم به خدا آدم هایش بدجور یخ زده اند؛ بدجور. خدایا کی به خودمان می آییم؟ تو را خدا ما را به حال خودمان وامگذار.
(سینا ایرانپور انارکی)
انارک از نگاهی دیگر
بررسی علل مهاجرت مردم خصوصا در انارک و چوپانان
بررسی علل مهاجرت مردم خصوصا در انارک و چوپانان و سایر نقاط روستایی ایران می تواند راهگشا برای برنامه های آینده باشد و الا ارایه طرح و جوش زدن در فضای مجازی مشکل گشا نخواهد بود. انارک و چوپانان هنگامی رشد نموده اند که نیروی کار خلاق و جوان و کاردان در آن ساکن بوده اندکه متاسفانه امروزچنین نیست.
در مقایسه بین خور وجندق با چوپانان و انارک از نظر فرهنگی یک تفاوت فاحش وجود دارد و آن این است که در چوپانان و انارک از قدیم مردم یاد گرفته اند که راه ترقی بچه ها این است که باید به شهرهای بزرگ مهاجرت کرد و این فرهنگ خصوصا در بین انارکی ها شدیدا حاکم است زیرا دیده می شود انارکی های تهران نشین شدیدا تمایل به مهاجرت به امریکا و اروپا دارند. البته شاید طرز تفکر درستی باشد.
در چوپانان نیز مالکین تحت تاثیر فرهنگ انارک همه تابع این طرز فکر بوده اند و رعایا نیز این فرهنگ را آموخته اند. اما در خور و جندق این طرز تفکر ضعیف است. البته کارخانه پتاس در خور و امکانات شهرستان هم وضعیت را دگر گون کرده است خصوصا اینکه خوری ها با انقلاب اخت شدند و توانستند پست هایی را تصاحب نمایند که انارکی ها از این نظر عقب افتادند.
الان ساکنین چوپانان و انارک بیشتر مهاجرین هستند و انارکی های اصیل فقط برای خاطراتشان سالی یکبار به انارک می آیند.
اگر مانند خور کارخانجاتی مثل پتاس و گردشگری مثل مصر و گرمه رونق بگیرد شاید سبب تغییر تفکر عده ای از مردم شود که در شهر های بزرگ خیلی موفق نبوده اند. البته اخیرا در چوپانان با با پدیده کشاورزان اصفهان نشین و یزد نشین روبرو هستیم که خانواده هایشان ساکن این دو شهر بزرگند ولی خودشان هر ماه چند روزی در چوپانان کشاورزی می کنند که البته خوب است. اما یک مشکل دارد اولاً همین افراد بازنشستگان دولتی هستند که نیروی کارشان تحلیل رفته و ثانیا در چوپانان همین گروه باکمبود نیروی انسانی روبرو هستند.
(چوپانان آباد)
سطحی نگر تربیت می شویم
اگر از من بپرسند چرا در ایران شبکههای مجازی بیش از کشورهای دیگر با استقبال مواجه شده است مهمترین عامل آن را پرهیز از عمق گرایی و تأمل و تفکر و علاقه به اطلاعات عمومی وسیع میدانم.
در فرصتهای اقتصادی و فرهنگی موجود در شبکههای مجازی تردیدی نیست اما با توجه به آنکه در ایران هرگز آموزشی برای فناوریهای جدید پیش از ورود داده نمیشود این همیشه مردم هستند که بیاطلاع از کاربردهای سالم و درست گرفتار مخاطرات تکنولوژیهای جدید میشوند.
دولت نیز در ایران بهجای آموزش و فرهنگسازی همیشه پس از ورود یک فناوری و رشد مخاطرات، محدودیت و حذف را در دستور کار قرار میدهد.
برخورد امنیتی با ویدئو، ماهواره و فیلتر سایتها و شبکههای مجازی و جلوگیری از رشد اینترنت پرسرعت نمونهای از روشهای نادرست دولتهای ایران برای مقابله با خطرات ناشی از امکانات و ابزارهای جدید رسانهای در کشور بوده است. روشی که هرگز نیز نتیجه مؤثری به دنبال نداشته و اتفاقاً با منع مردم و رفتار امنیتی، آنها را بیش از پیش برای به کارگیری این نوع ابزارهای رسانهای تحریک و ترغیب کرده است.
دیگر همه ما میدانیم که سرانه مطالعه در ایران پایین است و همیشه نیز بابت این سرانه ناچیز خود را ملامت کردهایم اما هرگز در بعد فرهنگی و آموزشی اقدام مؤثری در این زمینه انجام ندادهایم.
در برخورد با چالشهای فرهنگی و آموزشی نیز بیشتر رویکرد دولتها در ایران کمی بوده است و معمولاً با رشد یارانه مطبوعات، چاپ، کاغذ و یا توزیع رایگان کتاب بهوسیله سازمانها و نهادهای مختلف در تلاش برای بهبود سرانه مطالعه بودهایم که این راهکار نیز بیشتر بسترساز شکلگیری یک نوع فساد در میان صاحبان رسانه و نشر شده است و تأثیر خاصی در کیفیت محتوای رسانه، کتاب و افزایش علاقه مردم به مطالعه نداشته است.
همگی این عبارت را شنیدهایم که مردم ایران در دانش و اطلاعات اقیانوسی به عمق یک اپسیلون هستند و این واقعیت فرهنگی با شکلگیری شبکههای مجازی و تلاش روزافزون برای ارائه محتوای کوتاه و خلاصهتر رو به گسترش و حتی نهادینهسازی فرهنگ سطحینگری در کشور خواهد بود.
نهادینهسازی فرهنگ سطحینگری مهمترین آسیبی که به دنبال دارد شکلگیری یک جامعه ناآگاه و فاقد قدرت تحلیلگری در ابعاد مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است.
جامعهای که قدرت تحلیل خود را از دست میدهد بدون تردید چه در داخل و چه در مواجهه با جامعه جهانی قادر به اتخاذ تصمیمهای درست و منطقی نخواهد بود و بهسادگی با مخاطرات فراوانی مواجه میشود.
اما چرا این فرهنگ رو به گسترش است؛ یک پاسخ کوتاه دارد مردم شاهد موفقیت افرادی در جامعه هستند که بدون برخورداری از دانش و تخصص و فقط با برخورداری از عنوان دکترا آنهم بدون گذراندن مراتب تحصیلی به مقام و ثروت دست پیدا کردهاند.
از سوی دیگر بهجای آنکه صاحبان اندیشه و تفکر الگو باشند و باعرضه اندیشههای آنها به شیوهای مؤثر عقلانیت در جامعه توسعه یابد سلبریتی ها و شومن ها آن هم بدون برخورداری از دانش و تخصص و صرفاً با سوءاستفاده از شهرت و عرضه محتوای هات رسانهای به الگو تبدیل میشوند و از آن طرف صاحبان اندیشه در جملات کوتاه و گاه جعلی هر روز کوچک و کوچکتر.
راهکار چیست؟
راهکار نخست؛ پیشگیری قبل از درمان یعنی آموزش پیش از رشد و گسترش ابزارهای رسانهای و فناوریهاست. میدانیم که باز هم در سالهای نهچندان دور فناوریهای جدیدی تولید و در اختیار عموم مردم قرار خواهد گرفت پس باید این بار هوشمندانه پیش از رشد، عموم مردم را برای استفاده آموزش داد.
دوم؛ باید فرهنگسازی را از کودکان آغاز کرد. اگر خواستار شکلگیری جامعهای اهل مطالعه و تفکر و برخوردار از توان تحلیلگری هستیم آموزش کودکان باید در صدر فهرست استراتژیهای کشور قرار بگیرد و یک برنامه عملیاتی مؤثر برای آن تدوین کرد.
سوم؛ سرمایهگذاری بر روی کمیتهای فرهنگی و اجتماعی متوقف و از این پس برای بهبود کیفیت سرمایهگذاری مادی و معنوی داشته باشیم.
واقعیت آن است که پرداخت یارانه روش منسوخ شدهای است که دیگر هیچ کمکی به بهبود کیفیت در هیچ زمینهای نمیکند و بیشتر دولتهای موفق جهان نیز یارانه را فقط در امور رفاهی همانند بهداشت و آموزش مورد استفاده قرار میدهند تا هزینههای افراد جامعه کاهش یابد؛ اما حمایت یارانهای از صنعت، سینما، ورزش و رسانه نه تنها بسترساز بهبود کیفیت نبوده بلکه بیشتر عامل شکلگیری فساد و تبعیض شناخته میشود. بنابراین باید روشهای تشویقی برای بهبود کیفیت را جایگزین روشهای افزایش کمیت کرد.
چهارم؛ تحصیلات دانشگاهی و حضور در دورهها و سمینارهای آموزشی دیگر معیار شایستگی علمی و مهارتی افراد نیست بلکه فقط ابزاری برای تفاخر به جهت برخورداری از یک مدرک آموزشی و درجه تحصیلی است.
با رشد روزافزون مدارک دانشگاهی جعلی و یا اخذ مدرک به پشتوانه سابقه و نه گذراندن تحصیلات آکادمیک از یکسو و ناکارآمدی تحصیلات دانشگاهی از سوی دیگر موجب شده است مدرک و درجه به تخصص و مهارت برتری یابد و دیگر کسی برای یادگیری تلاشی نمیکند چرا که بیشتر صاحبان مقام و ثروت نیز بدون برخورداری از تخصص و دانش به موفقیت دست پیدا کردهاند.
کار بسیار دشواری است اما باید ضمن اصلاح روشهای آموزشی با ارجگذاری بر فعالیت دانشمندان و نخبگان علمی برای افراد جامعه الگوهای علمی معرفی کرد. همچنین ضمن فرهنگسازی باید با نظارت اصولی بر روند صدور مدارک دانشگاهی جعلی، پولی و پایاننامهها بستر توسعه علمی را فراهم کرد.
آگاه باشیم که نهادینهسازی فرهنگ سطحینگری در یک جامعه بسترساز بروز دیکتاتوری و استعمار و استثمار توسط مزدوران داخلی و دشمنان خارجی خواهد بود.
(سینا ایرانپور انارکی / نگارش: 28 مهر 1396 / انتشار: 14 آبان 1396)
مادر میگن جات خوبه!
مادر کجایی؟ دقیقا کجایی؟ کجایی که میگن جات خوبه؟ اونجا کجاست چه جور جایی هست؟ مادر اگر اونجا خوبه اینجا اصلا جای خوبی نیست. اینجا آدما خیلی تنهان خیلی خسته هستن. اینجا آدما فقط می جنگن برای چی خودشون هم نمی دونن. پول بیشتر، ملک وسیع تر، مقام بالاتر، کسب و کار بزرگتر و شهرت افزونتر. همه در حال جنگن مادر همه آدما اینجا یه داعش خفته تو وجودشون دارن و دنبال فرصتی برای سر بریدن دیگران که هیچ، گاه خودشون هم سر می برن.
مادر میگن جات خوبه؟ میشه بگی اونجا آدما بهم رحم می کنن یا مثل اینجا بی رحم شدن؟ مادر خسته شدم از این روزنامه ها از این خبرهای دردناک. مادر از آتنا اون دختر هفت ساله خبر داری؟ هنوز مردم مبهوت مرگ این کودک هستن و فراموش کردن داعش تا قلب این مملکت اومد.
مادر اونجا هم کسی را دادگاهی می کنن؟ خبر یک هر روز این روزنامه ها بازداشت و دادگاه یکی از همین گردن کلفت هاست. مادر اینجا همه دزدن همه کلاهبردارن و هر کی نیست حتما آدم نیست. مادر اونجا هم قاضی هاش مثل اینجا بعد از چند سال متهم میشن؟ اینجا به قاضی هم اعتمادی نیست مادر؛ عدالت مسخره ترین خواسته آدماست.
مادر میگن جات خوبه؛ اونجا آب هست؟ هوا چطور؟ مادر اینجا تیتر هشدار کمبود آب هر روز بزرگ و بزرگتر میشه و آدما هر روز تشنه و تشنه تر. مادر هوا هوای آلوده ای شده نه گرد و غبار رو نمی گم مادرم، اینجا هوای دل آدما کدر شده، سیاه شده. اینجا آدما هوای همو ندارن مادر. اینجا همه تشنه هستن، تشنه محبت تشنه خوب بودن اما نمی تونن خوب باشن؛ اونجا چطور؟
مادرم میگن جات خوبه؛ اینجا آدما بخاطر جای بالاتر و بهتر زیر پای همدیگه را خالی می کنن. اینجا جنگ قدرت مادر جنگ نه برای زندگی نه، جنگ برای زنده بودن. خیلی وقت آدما زندگی نمی کنن. اینجا آدما دنبال جا هستن دنبال طبقه دنبال نردبام دنبال کسی که ازش بالا برن و زیر پا لهش کنن.
مادر میگن جات خوبه؛ اما اینجا دیگه تشخیص فرق خوبی و بدی مادرم خیلی سخت شده. آدما گم شدن، بلاتکلیف شدن، موندن تو کار خودشون. اینجا خوبی را باید از اول تعریف کرد و هزار بار گفت تا شاید کسی بفهمه.
مادر خدا کنه جات خوب باشه اینجا اصلا جای خوبی نیست. اینجا جای زرنگی، پر رویی، چاپلوسی و به بازی گرفتن آدماست اونجا نمی دونم جای چه جور آدمایی هست اما جایی که مادر باشه حتما جای خوبیه. مادر دعا کن یکم دعامون کن اینجا هم آدما جایی برای آدمیت باقی بگذارن خیلی حیوون صفت شدیم؛ مادرم میگن جات خوبه، دعامون کن حیوون از این دنیا نریم.
(سینا ایرانپور انارکی - سه شنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۶)
دکتر حمید زاهدی، جسدم تقدیم به شما
یکی از معدود ایرانیانی که جسدش را پس از مرگ به دانشگاه بخشیده است
او دل از دنیا کنده، سه طلاقهاش کرده، او مرگ را زندگی میکند، هر روز، هر لحظه، هر نفس. اسمش دکتر حمید زاهدی است، 56 ساله، متولد آبان در گنبد کاووس، جایی بسیار دورتر از خاک اجدادیاش در انارک. ما 33 دقیقه با هم حرف زدیم، گاهی خندیدیم، گاهی بغض کردیم و گاه اشک دوید توی چشمهایمان.
حمید زاهدی از آن آدمهای خاص است، از آنها که مادر دهر قرینهشان را کمتر میزاید؛ دانشیار بازنشسته رشته بیهوشی دانشگاه تهران، جدی به وقتش، بذلهگو به موقعش و رُک هر جا لازم باشد و البته شجاع، خیلی زیاد، دل بریده از دنیا و هر آنچه در آن هست.
او گفت اگر به خودش باشد، دوست دارد هر چه زودتر از این دنیا برود، اما چون به خودش نیست راه دفتر خانهای را پیش گرفته و وصیتنامهای تنظیم کرده و در آن نوشته جسدم مال شما، هر وقت که شد، هر وقت که روح از جسمم پرکشید.
حمید زاهدی جسدش را پس از مرگ بخشیده به دانشگاه علوم پزشکی تهران، همان جا که در آن درس خوانده و درس داده، همان جا که میخواهد بعد مرگش دوباره استادی کند، این بار اما روی تخت تشریح، زیرتیغ جراحی، با شرحه شرحه شدن زیر دست دانشجویان و بارها و بارها زخم خوردن و رفتن توی محلول «فرمُل» و رفت و آمد در یخچال سالن تشریح.
... شما کسی هستید که تشریح جسد را به چشم دیدهاید، در عین حال کسی هستید که رضایت دادید جسدتان بعد از فوت روی تخت تشریح قرار بگیرد و همه این اتفاقات برایش تکرار شود، چطور راضی شدید؟ من در همه سالهایی که درس خواندم، دانشجوی دانشگاه تهران بودم و کل هزینههای تحصیلم به صد هزار تومان نمیرسید. آن موقع کارت دانشجویی ارزش زیادی داشت و با ارائه آن همه چیزها را با 50 درصد تخفیف میخریدیم و کتابهایی هم که از خارج میآمد با ارز هفت تومان بود. در واقع پول تحصیل من و امثال من از جیب همین مردم داده شده و حالا نسبت به آنها احساس دین میکنم.مضاف بر این که آموزش در چهار پنج سال اخیر بسیار مغفول مانده، بخصوص بعد از طرح تحول سلامت که من نامش را میگذارم طرح تحول کسالت. در این چند سال آموزش نادیده گرفته شده و حتی وزیر میگوید تختهای آموزشی را در اختیار درمان قرار دادهایم که معنی این حرف یعنی آموزش به صفر و زیر صفر رفته و به بیمار به چشم پول درآوردن نگاه میشود. طبیعتا دانشجویان با این وضع چیز زیادی یاد نمیگیرند و هر چه میدانند از راه تجربه به دست میآید که این خیلی بد است. من بارها به شاگردانم گفتهام وحشت میکنم اگر قرار باشد زیر دست شما بیهوش شوم یا جراحی کنم.
شما از چه زمانی به فکر اهدای جسدتان افتادید؟ بیشتر از پنج سال پیش درخواستی به دانشگاه تهران دادم که هیچ جوابی نگرفتم، اما حدود دو ماه قبل که رئیس پزشکی قانونی کشور در اخبار 20:30 اعلام کرد که دانشگاهها با کمبود جسد روبهرو هستند، دنبال کار را گرفتم و وصیتنامهای را در دفترخانه تنظیم کردم که امیدوارم اجرا شود.
وقتی این تصمیم را گرفتید با همسرتان مشورت کردید؟ من با همسر و سه فرزندم مشورت کردم. همسرم پزشک است، دخترم هم وکیل است و مشغول گذراندن دوره دکتری حقوق است، پسرم مهندسی برق الکترونیک قبول شد که بعد از مدتی درس را رها کرد و موبایلفروشی باز کرد و پسر کوچکم هم دندانپزشک است و سرباز. با همهشان که صحبت کردم موافق بودند. ولی حتی اگر موافق هم نبودند من این کار را میکردم، چون اعتقاد قلبی من است.
با اقدام شما اعضای خانواده ترغیب نشدند که کار شما را تکرار کننند؟ فعلا که نه. من برای این کار انگیزههای شخصی دارم، علاوه برمطالبی که قبلا گفتم، دوست دارم زحماتی که شهدا و جانبازان برای برقراری امنیت در کشور کشیدند را با اهدای جسدم در راه آموزش جبران کنم و ارج بنهم.
یک جسد که به دانشگاه میآید، چند ماه تشریح میشود و دست آخر چه اتفاقی برایش میافتد؟ جنازهها در ماده فرمل نگهداری میشوند و هر وقت لازم باشد روی تخت تشریح گذاشته میشوند. بعد هم که کار تشریح تمام میشود و جسد دیگر قابل استفاده نیست، یا تحویل خانواده فرد میشود یا پزشکی قانونی آن را میبرد برای دفن. من در وصیتنامهام به صراحت نوشتهام وقتی تاریخ مصرفم منقضی شد، من را کنار دیوار کلاس درس دانشگاه علوم پزشکی دفن کنند. متن سنگ قبرم را هم نوشتهام.
یعنی اگر فامیل بخواهند به مزار شما سری بزنند و فاتحهای بخوانند هر بار باید بیایند دانشگاه؟ این طور خیلی راحتتر از این است که بخواهند بروند بهشت زهرا.
با دانشگاه هماهنگ کردهاید؟واسط این کار پزشکی قانونی بوده و خودم هم مشغول پیگیری هستم تا حتما این اتفاق رخ دهد.
از این که تصور کنید روزی بدنتان شرحه شرحه و مثله میشود چه حسی دارید؟خیلی خوشحالم اگر بتوانم برای آموزش جوانان این کشور خدمتی انجام دهم.
اما همه آدمها بدنشان را دوست دارند و حداکثر راضی میشوند اهدای عضو کنند، نه آن که تکه تکه شوند روی تخت تشریح. دل کندن از مسائل دنیوی راحت نیست، اما همه ما باید آمادگی داشته باشیم. من خیلی سال است که آمادهام.
شما حتما به محلی که قرار است دفن شوید سر زدهاید، آنجا که میروید چه حال و هوایی دارید؟خوشحال میشوم از تصور این که روزی دانشجویان با دیدن سنگ قبرم کمی فکر میکنند و عبرت میگیرند و شاید خودشان روزی این کار را انجام دهند.
متن سنگ قبرتان را هم آماده کردهاید؟ دکتر حمید زاهدی، دانشیار رشته بیهوشی دانشگاه علوم پزشکی تهران، فرزند مرحوم جعفرآقا و مرحومه طاهره زاهد انارکی، در تاریخ 6/8/40 آمدم تا بیاموزم، ماندم تا از من بیاموزند، در تاریخ... رفتم و اهدا کردم تا عبرت بگیرند.
متن سنگ قبرتان اشک آدم را درمیآورد. فکر میکنید چند سال عمر خواهید کرد؟ اگر به من باشد دوست دارم هر چه زودتر از این دنیای آلوده بروم و راحت شوم، اما به هر حال عمر آدم بستگی به مراقبت خودش دارد و هر چه سالمتر زندگی کند، بیشتر عمر خواهد کرد.
پس این که میگویند عمر دست خداست چیست؟ خدا خودش میفرماید سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهیم مگر این که خودشان بخواهند. من اگر غذای چرب و شیرین بخورم و تحرک نداشته باشم معلوم است که به انواع امراض مبتلا میشوم و عمرم کوتاه میشود. در واقع در موضوع مرگ، هم یک جور جبر وجود دارد و هم اختیار.
شما چند کیلو هستید؟ 74 کیلو.
قدتان چه قدر است؟ 174 سانتیمتر.
پس بدن استانداردی دارید؟ بجز شکمم که بعد از بازنشستگی کمی بزرگ شده.
پس میتوانیم بگوییم شما یک جسد با کیفیت هستید! تقریبا.
اگر بخواهید کسی را ترغیب به اهدای جسد کنید با چه جملاتی او را مجاب میکنید؟ سعی میکنم با جملات علمی و اخلاقی بحث را مطرح کنم. برایشان از پزشکان جامعه میگویم و این همه شکایتی که مردم از کیفیت کارشان دارند. به مردم میگویم که علت این است که پزشکان به اندازه کافی آموزش نمیبینند.
(تاریخ انتشارسه شنبه 2 آبان 1396 ساعت 02:00 / جام جم آنلاین)
یادش بخیر
روزگاری بود مارابال وپر یادش بخیر
زندگی هاساده بود ومختصریادش بخیر
فکر ایام قدیم وغصه های قصه اش
ایدم هردم چوفیلمی درنظریادش بخیر.
مردمان نیکومرام وبذله واسوده حال
دور بودانسان زدست خیروشریادش بخیر
توبره خالی باباو نگاه گرم او
هرشب ادینه میامد زدریادش بخیر
جمعه ها وقت سحرطفلان برای شستشو
سوی حمام دست دردست پدر یادش بخیر
دور ازچشمان بابافارغ ازهردردسر
درخزینه بارفیقان غوطه وریادش بخیر
لقمه نان باپیاز واب شیرین سراب
بودصدبهتر زهر د,ر وگهر یادش بخیر
از برای پخت نان وگرمی کاشانه ها
پشته های چوب وهیزم برکمریادش بخیر
چایی اندراستکان کوچک وزرین کمر
وه چه می چسپیدباقندیاشکریادش بخیر
گله داران فصل تابستان وهنگام تراز
می فرستادند ترف وکشک تریادش بخیر
تخم مرغ بومی اندرروغنی از شیربز
همره نان محلی ای پسریادش بخیر
عطردیزی درتنورداغ هنگام غروب
کرده بیچاره مارا دربدر یادش بخیر
پای درپوتین درون کوچه های پرزگِل
لیزخوردن های مابافرق سریادس بخیر
رنگ وبوی عیدنوروز ونوای سازودف
حال مامیکرد ان زیروزبر یادش بخیر
ازسراب وچشمه ابش چه گویم ای عزیز
مادران بادیگهای روی سریادش بخیر
بانوان اسوذه ازچشمان مردان حریص
چارقی برسر مثال یک قمریادش بخیر
شامگاهان صحبت همسایه هاگل مینمود
درمیان مادران هرگذر یادش بخیر
دیده ام مادربزرگ خوشدل وفرزانه را
دامنی پوشیده ازعهد قجریادش بخیر
سیزده نوزوز صحرای خوش پشت حصار
والدین ازپیش وما ازپشت سر یادش بخیر
تابرادرخسته شد بنشست بر روی زمین
گفت یابا یک کمی اهسته تر یادش بخیر
بودایامی که چون کبک دری اسوده حال
میدوید این بچه درکوه وکمریادش بخیر
فارغ ازبودونبودزندگی چون خواب خوش
سالها بامادرومهرپدر یادش بخیر
شیرجه دربند درنجیل باصفای بی حدش
های وهوی بچه ها چون شیر نر یادش بخیر
وحشت از چوب معلم گاه ازفریاد او
کرده بودماراکمی گیج وپکر یادش بخیر
قطعه شعرحافظ وتاریخ عهدغزنوی
تامعلم گفت من کردم زبریادش بخیر
از ورای کوچه باغ وتیغ های چینه اش
می پریدیم توی باغ همچون فنریادش بخیر
جمله زحمت بود ان بار گران زندگی
لیک ان بارگران و پرخطر یادش بخیر
بچه بودیم فارغ ازسودوزیان زندگی
خودندانستیم چه رادادیم هدریادش بخیر
اینکه میخوانید یاران گوشه ای ازمطلب است
کین حقیر بنوشت باچشمان تر یادش بخیر
کودک امروز اگر چیزی نمی گوید بدان
روزگاری سخت بنویسد به زر. یادش بخیر
بارجایی گوی چندان غصه تاکی میخوری.?
عمر رفته بر نمیگردد دگر یادش بخیر
(محمد رجائی انارکی)
نوشتار کوتاه: بسوزیم یا بسازیم
آینده بهتری وجود ندارد مگر نسل آینده یعنی کودکان امروز را بهتر از دیروز خودمان تربیت کنیم و اگر نه تا ابد هیچ نسلی اصلاح نمی شود و هیچ آینده بهتری وجود نخواهد داشت. بسوزیم یا بسازیم انتخاب با خود ماست؛ آینده نسل بعد را ما امروز رقم می زنیم.
(سینا ایرانپور انارکی - جمعه 14 مهر 1396)
دروغهای بزرگ اقتصاد ایران
انارک نیوز - ایران سرزمینی ثروتمند اما فقیر است که فقر در این کشور ثروتمند با دروغ و ریا ریشه دوانده است. کشوری که چه در ابعاد جغرافیایی و چه مواد و محصولات زمینی و معدنی و چه ابعاد انسانی بسیار مستعد است اما باوجود تنوع در فرصتهای درآمدزایی، سرانه ملی آن بر اساس شاخص قدرت خرید در سال2014 و طبق برنامه توسعه سازمان ملل 15 هزار 440 دلار اعلامشده و رتبه 74 بین ۱۸۷ کشور جهان را به خود اختصاص داده است. همچنین ارزیابی پژوهشگران موسسه بینالمللی لگاتوم نشان میدهد در حالی که ایران رتبه 106 شاخص رفاه در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا در میان ۱۴۲ کشور و در سال ۲۰۱۵ را کسب کرده است؛ کشور امارات رتبه 30، کویت 36، عربستان 42 ، ترکیه 78، مراکش 79، اردن 88، الجزایر 96، تونس 97 و لبنان رتبه 98 را به دست آوردهاند.
در مقایسه شاخص کل سهولت کسبوکار ایران و کشورهای منتخب در سال 2015 میلادی در گزارش بانک جهانی، جایگاه ایران رتبه 130 است و در میان کشورهای خاورمیانه امارات متحده عربی با رتبه 22 جهانی رتبه نخست را در اختیار دارد. این آمارها را در حالی سازمانهای جهانی محاسبه و اعلام میکنند که مورد تائید نهادهای دولتی ایران نیز هستند. اینها واقعیتهای آشکار اقتصاد ایران است که باوجود همه دروغها پنهان شدنی نیست.ایران از سال 1357 با شکلگیری تئوری حکومت اسلامی ساختاری متفاوت را در حکومتداری پایهگذاری کرد. حکومتی که بنا بر دیدگاه یکی از بزرگترین تئوریسینهای آن یعنی شهید دکتر مرتضی مطهری، اقتصاد در آن ستون حکومت اعلام شده است. دیدگاههای اسلام درباره رشد اقتصادی در چند بند قابل بیان است:
1 ـ اصل مالکیت انسانها نسبت به یکدیگر پذیرفته است، ولی تمام انسانها نسبت به خداوند، امین و نائباند نه مالک.
2 ـ مجموع اموال، متعلق به مجموع انسانهاست.
3 ـ مال، به منزله خون بدن و به مثابه ستون فقرات جامعه انسانی است.
4 ـ قرار دادن مال در اختیار سفیه ممنوع است و صرف آن به نحو اسراف یا اتراف نارواست.
5 ـ احتکار ثروت و اکتناز مال، ممنوع است و جریان آن لازم هست.
6 ـ جریان ناقصِ مال، ممنوع هست و دَوْر کامل آن لازم است.
7 ـ جریان عمومی مال، گذشته از راههای پیش بینی شده در شرع مانند ارث و بخشش، همانا بر اساس تجارت با رضایت است.
باوجود این دیدگاههای مدرن در اقتصاد اسلامی اما 38 سال پس از پایهگذاری بزرگترین حکومت اسلامی در جهان این پرسش مطرح است که چرا دست از دروغ و تظاهر بر نمیداریم و دیدگاه ناب اسلام در حوزه اقتصاد اجرایی نمیشود؟ در ادامه برخی از بزرگترین دروغهای اقتصاد ایران را بررسی میکنیم.
1-خصوصیسازی
قصه معناداری است که در ایران هر برنامهای که تعریف میشود بلافاصله برای آنیک سازمان و نهاد راهاندازی میکنیم. نهادهایی که باید فرا سازمانی عمل کنند اما همیشه در اندازه یک سازمان باقی میمانند تا منحل شوند. خصوصیسازی از برنامههای توسعهای کشور بوده است که برای اجرای آن سازمان خصوصیسازی تأسیس و اساسنامه اوليه آن در تاریخ 29/01/1380 توسط هیئتوزیران تصویب و پس از تأیید شوراي نگهبان، در تاریخ 16/02/1380 ابلاغ گردید. با تصويب «قانون اجراي سیاستهای كلي اصل (44) قانون اساسي» در تیرماه سال 1387، سازمان خصوصیسازی موظف گرديد تا در چارچوب اساسنامه جديد (مصوب مورخ 26/12/1388) و با اهدافي ازجمله «گسترش مالکیت در سطح عموم مردم»، «ارتقای کارایی بنگاههای اقتصادي»، «افزایش سهم بخشهای خصوصی و تعاونی در اقتصاد ملی» و «کاستن از بار مالی و مدیریتی دولت در تصدی فعالیتهای اقتصادی»، نسبت به انجام وظایف قانوني خود عمل کند.
اکنون 15 سال از تأسیس این سازمان میگذرد و همچنان 80 درصد اقتصاد کشور دولتی است. بسیاری از واگذاریهای این نهاد به بزرگترین چالشهای اقتصادی کشور تبدیلشده است و شرکتهای واگذار شده اکنون در شرایط خوبی به سر نمیبرند در حالی که روزی از بزرگترین و سودآورترین صنایع ایران به شمار میرفتند. شرکت پلی اکریل، پتروشیمی اصفهان و صنایع کاشی اصفهان نمونههای مطرح ناموفق خصوصیسازی در ایران هستند.
از سوی دیگر واگذاری بلوکهای شرکتهای دیگر ازجمله ایرانخودرو، سایپا، مخابرات، فولاد مبارکه، ذوبآهن اصفهان، معدن چادرملو، معدن گل گوهر، بیشتر بانکها، پتروشیمیها و شرکتهای نفتی مختلف و بسیاری شرکتهای بزرگ دیگر هرگز بسترساز خصوصیسازی در این شرکتها نشده است. همچنان بزرگترین سهامدار این شرکتها دولت است و بلوک سهام آنها را نیز نهادها و بنیادهای وابسته به دولت مانند بنیادهای وابسته به نیروهای مسلح، شرکت سرمایهگذاری تأمین اجتماعی و صندوقهای بازنشستگی خریداری کردهاند و از آن مهمتر مدیرعامل و هیئتمدیره این شرکتها را همچنان دولت معرفی میکند.
تنها نوع هویت این شرکتها تغییر کرده است و از عنوان دولتی به سهامی عام تبدیل شدهاند. دولت یا نمیداند یا نمیخواهد باور کند که خصوصیسازی فقط یک عنوان نیست بلکه یک روش و تغییر ساختار در اقتصاد به شمار میرود و اگر با کاهش تصدیگری دولت همراه نباشد و سهم بخش خصوصی در اداره اقتصاد کشور را افزایش ندهد عملاً واریز پول از یک جیب به جیب دیگر و انتقال مسئولیت از یک سازمان به سازمان دیگر به شمار میرود و این بدون تردید نهتنها منفعت اقتصادی به دنبال ندارد بلکه بسترساز ایجاد رانت و فساد و سوءاستفادههای مدیران ارشد خواهد بود.
خصوصیسازی در ایران یک دروغ بزرگ است که دولت و بخش خصوصی این دروغ بزرگ را خود نیز به مسخره میگیرند و عنوان خصولتی بر آن مینهند. خصولتی ها شرکتهایی بیهویت و فاقد بهرهوری به شمار میروند که هرگز تأثیر کارآمدی در اقتصاد ایران نخواهند داشت و توسعه برای آنها یک شوخی بزرگ به شمار میرود. سقوط خودروسازها، صنایع نساجی، بانکها و بسیاری از صنایع بزرگ دیگر بهخوبی نشان داده است خصولتی یعنی مرگ یک شرکت.
2-توزیع عادلانه ثروت
بدون تردید توزیع عادلانه ثروت در حکومت اسلامی بزرگترین هدف اقتصادی است. دولتهای ایران هر یک تلاش کردهاند با ابزارهای مختلف عدالت و رفاه اجتماعی را برای جامعه ایرانی فراهم کنند اما همیشه فراموششده است که عدالت یکرویه سازمان یافته برای تمام بخشهای اقتصادی و غیراقتصادی است و با یک ابزار نمیتوان عدالت را برای جامعه به ارمغان آورد. دولتهای ایران با افزایش دستمزد، پرداخت یارانه نقدی، سهمیهبندی سوخت، مسکن مهر،کاهش هزینه درمان، کاهش تورم، افزایش تسهیلات بانکی و بسیاری روشهای دیگر مردم کشور خود را گدایانی متصور شدهاند که باید به آنها نان به گدایی دهند و با مبالغ جزئی و بیهدف رضایت آنها را جلب کنند. چه ستادها و نهادها که برای این نان گدایی راهاندازی نشد و چه ثروتها که فنا کردیم تا رای مردم را در سبد خود بریزیم و هر روز اقتصاد را که نیازمند سیستم و ساختار سازمانیافته و مدرن است با رفتارهای کودکانه متزلزلتر کردیم.
شاخص رفاه و سرانه ملی ایرانیان گواه هر چیزی است بهجز توزیع عادلانه ثروت. اقتصاد یک مجموعه روش سازمانیافته است که نباید به آن نگاه پروژهای داشت باید اقتصاد را یک سیستم زنده و پایدار قلمداد کنیم و از تصمیمات مقطعی بپرهیزیم اما چه سود که در این کشور دولتها برای نام و نان خود تصمیم میگیرند نه مردمی به وسعت یک سرزمین. عدالت با یارانه و نرخ دستمزد و تورم عملیاتی نمیشود باید نخست افراد را عادلانه منصوب و عادلانه اختیار و قدرت داد و بهجای تغییر گروهها و حزبها ساختارها را اصلاح کرد.
3-بورس و بازار آزاد
کدام بورس، کدام بازار آزاد؟ وقتی بخش بزرگی از اقتصاد یک کشور در خارج از بورس اداره میشود و بخش بزرگی از بورس خصولتی است چگونه بازار آزاد تحقق مییابد؟ بورس یک بازار مدرن است که باهدف بسترسازی برای معاملاتی عادلانه با رقابتی سالم و شفاف راهاندازی شده است اما بورس ایران نه سالم است و نه شفاف چه برسد به آنکه آزاد باشد. بازار آزاد در ایران همچنان یک رویاست که باید نیمقرن دیگر نیز به انتظار نشست تا شاید تحولات جامعه جهانی ما را ناگزیر به اصلاح درونی اقتصاد کشورمان کند.
اقتصاد ایران با این بازار آشفته و پر حفره برای رانت و فساد نه شبیه اقتصاد اسلامی است و نه شبیه اقتصاد سرمایهداری. اقتصاد ایران را باید "اقتصاد ایران" نام نهاد اقتصادی که درگیر نامهاست. اقتصادی که خود نیز نمیداند چه چیزی را جستجو میکند! اقتصادی که شورای رقابت راهاندازی میکند تا قیمت و رقابت را کنترل کند اما حرف از خصوصیسازی میزند و بار ورشکستگی شرکتهای بزرگش را دولت و مردم به دوش میکشند. اقتصادی که دولتش در فکر منافع دولتی است و هر جا کم بیاورد مالیات را میافزاید و برای آنکه آرای مردمی را از دست ندهد با زور قیمتها را تحت نظارت خود در میآورد.
ایران یک بازار آشفته است که باید در آن همانند عقاب لحظهها و بخشنامهها را نظاره کرد و یک روز ارز خرید روز دیگر طلا روز بعدش سهام و روزهای دیگرش زمین و ملک و آهن و هر چه پیش آمد. ایران سرزمین آزاد قیمتهاست فقط حوصله کن و ببین امروز قیمت کدام کالا پر پرواز میگیرد.
4-بخش خصوصی
بخش خصوصی در ایران بزرگترین دروغی است که دولت و ملت به یکدیگر میگویند و آن را باور کردهاند. اقتصادی که 80 درصد آن در سیطره دولت است و بخش خصوصی آن در سطح بسیار وسیعی کالا و خدمات تولیدی خود را ناگزیر است با بخش دولتی معامله کند و یا با رانت دولتی صادر و عرضه نماید و هیچ برند مطرح بینالمللی هم ندارد چگونه میتواند بخشی به اسم خصوصی داشته باشد؟
نهادی با نام اتاق بازرگانی و با شهرت پارلمان بخش خصوصی در ایران یک کپیبرداری از نهادهای دولتی است که دولت حتی در هیئت نمایندگان آن عضو رسمی دارد حتی گاهی در سطوح هیئترئیسه! پارلمانی خصوصی که تائید نامزدهای انتخابات آن را دولت بر عهده دارد و انتخاب رئیس آن نیز بدون دخالت دولت امکانپذیر نیست. کدام بخش خصوصی، کدام پارلمان خصوصی اینها دروغهای بزرگی است که خودمان به خودمان تحویل دادهایم و آنقدر تکرار کردهایم که باورمان شده است. آنها که اتاق بازرگانی را مستقل میدانند پاسخ دهند درباره کدام بخش از فعالیت بخش خصوصی قدرت تصمیم و اجرا دارد؟
تابهحال این اتاق کدام خانه را آباد کرده است جز اینکه به خانهای برای سخنرانی ثروتمندان تبدیلشده است؛ همانند مجلس خواص. بخش خصوصی در ایران شاید فقط همان بقالی سر کوچه باشد یا همان تعمیرکار لوازمخانگی یا بنایی که نه بیمه دارد و نه امنیت و نه حقوقش را دولت میدهد. بخش خصوصی ایران که تعاونیها را نیز باید بهنوعی خصوصی نام نهاد درمجموع و کاملاً خوشبینانه کمتر از 5 درصد از کل اقتصاد ایران را در اختیار دارد.
5-جایگزینی برای درآمد نفت
دروغی که هر روز رسانهای میشود، تلاش برای جایگزین درآمد نفتی است. تمام اقتصاد ایران بوی نفت میدهد حتی میوه و شیرینی ایرانی نیز بوی نفت میدهد. رسانههای ایران بوی نفت میدهند و چقدر بوی نفت را دوست داریم. هر چه نفتیتر پولدارتر، هر چی نفتیتر قدرتمندتر و این نفت سوخت زندگی ما شده است. یک روز حرف از توسعه معادن میزنیم به بهانه جایگزینی برای درآمد نفتی، روز دیگر صحبت از توسعه بنادر و کشتیرانی میشود و روز دیگر گردشگری و اندکی بعد شرکتهای دانشبنیان پایان سال هم تعداد قراردادهای نفتی و مبالغ آنها و حجم صادرات نفت را محاسبه میکنیم و خدا را شاکر میشویم که امسال هم با هر قیمت که بود نفت را فروختیم و کشور را از بحران نجات دادیم.
معادن تجهیزات مدرن و سرمایهگذاری بلندمدت میخواهند که نداریم، بنادر و کشتیرانی دانش و فناوری نوین و سرمایه خارجی میخواهند که نداریم، گردشگری نیز خوب است اما با آسیبهای فرهنگی گردشگران خارجی و تبلیغ ناامنی علیه ایران چه کنیم؟! هیچ بیخیال آقا نفت را بفروش که بودجه نداریم و این پایان طرح خروج از تکمحصولی و جایگزین برای نفت است.
6-بانکداری اسلامی
شکر خدا این دروغ را همه دیگر میدانیم دروغ است از مراجع تقلید گرفته تا مدیران و مسئولان و مردم همگی دیگر میدانیم بانکهای ایران، اسلامی نیستند. کجایی هستند هم نمیدانیم چون هیچ کجای دنیا چنین سیستم بانکداری ندارد. به لطف خدا در زمینه بانکداری نیز صاحب سبک هستیم و بعد از شهرت سوئیس در بانکداری قطعاً سبک بانکداری ایران در دنیا متمایز است. سود به سپردهها میدهیم و از تسهیلات بهرههای سنگین میگیریم و با اندکی تغییر و نوسان در اعداد آن را اسلامی جلوه میدهیم. بانکهایمان هم دیگر فقط بانک نیستند یک دولت مستقل در دولت به شمار میروند که هر کاری میکنند به جز بانکداری و بزرگترین فسادهای مالی کشور هم در آنها رقم میخورد. اکنون نیز تلاش میکنیم ورشکستگی آنها را پنهان کنیم تا مبادا مردم سرمایههای خود را از این بنگاهداران سفتهباز و رباخوار بیرون بیاورند. البته بیرون هم بیاورند کجا بگذارند!
دروغ در اقتصاد ایران و تظاهر به اصول و قوانینی که فقط نامشان شنیده میشود از اقتصاد ایران یک اقتصاد آشفته ساخته است. اقتصادی که ثبات ندارد و باید برای آن هر روز و هر لحظه تصمیم گرفت و اگر نه هرگز مالی به دست نخواهی آورد. سفتهبازی، تجارت پول، رانت واردات، رانت ارز و بازی قیمتها پشت واژههای دروغی همچون کارآفرینی، اشتغالزایی، صادرات، تولید ملی پنهانشدهاند اما آنها که خود را زرنگ و زیرک میدانند با همین دروغهای بزرگ و واقعیتهای پنهان کسب سود میکنند و به مردم ساده پوزخند میزنند.
این دروغها روزی دارا و ندار را باهم غرق میکند اما شاید ندارها دستشان به صخرهای برسد اما داراها بعید میدانم از گردابی که خود درست کردهاند، نجات یابند. اقتصاد ایران درمان نمیشود مگر دست از دروغ و تظاهر برداریم و یکبار برای همیشه اقتصاد را سهم تکتک مردم این سرزمین بدانیم و کار را به نخبگان بسپاریم. فقط کمی شفافتر باشیم، همین.
(پنجشنبه ۱۶ دی۱۳۹۵ | 22:43 | نویسنده : سینا ایرانپور انارکی