22
سه شنبه, آوریل
ایران تو بمان Tehran

انارک نیوز : نام امام هفتم ما، موسی و لقب آن حضرت کاظم (ع)، کاظم يعنی نگهدارنده و فروخورنده خشم. کنيه آن امام "ابوالحسن"  است. شيعيان و دوستداران لقب "باب الحوائج " به آن حضرت داده اند. 
پدر بزرگوارش حضرت امام جعفر صادق (ع) و مادر گرامیش حمیده کنیزی از اهل بربر (مغرب) یا از اهل اندلس (اسپانیا)بوده است. میلادش برای امام صادق (ع) چنان شادی‌بخش بود که آن حضرت به‌همین مناسبت سه روز جشن گرفت و مردم مدینه را اطعام نمود. 
 تولد امام موسی کاظم ( ع ) روز بیستم ذی‌الحجه 128 ه.ق (دوشنبه 24 شهریور ماه 125 خورشیدی) (و یا به قولی يکشنبه هفتم ماه صفر سال 128 هجری (21 آبان ماه 124 خورشیدی)) در "ابواء" جايى ميان مکّه و مدینه  اتفاق افتاد.
از حوادث مهم دوران جوانی آن امام، مرگ نابهنگام برادر بزرگترش، اسماعیل، بود که از الطاف خفیّه الهیّه محسوب می‌شد و زمینه‌ساز تثبیت امامت وی شد. هر چند بعدها نیز گروهی پیدا شدند و پس از امام صادق (ع) معتقد به امامت اسماعیل گشتند و مرگ او را انکار نمودند. چون از حیات اسماعیل مأیوس شدند، پسر او محمد را امام دانستند و اسماعیلیه امروز بر این عقیده هستند و پس از او پسر او را امام می‌دانند و سپس پسرش را و ... 
سرانجام پس از شهادت جانگداز امام صادق، موسی بن جعفر (ع) در سن بیست سالگی مسؤولیت بزرگ امامت و هدایت امّت را در یکی از بحرانی‌ترین دوران‌ها به دوش گرفت. از مشکلات روزهای نخستین امامت موسی بن جعفر (ع) ادّعای امامت دروغین برادر بزرگ‌تر حضرت، عبدالله افطح ،بود که گروهی را به دنبال خود کشید و فرقه “فطحیه” به همین ترتیب شکل گرفت. هر چند با برخورد روشنگرانه‌ی امام، عبدالله با شکست روبرو گردید.
دوران امامت امام هفتم حضرت موسی بن جعفر (ع) مقارن بود با سالهای  آخر خلافت منصور عباسی و در دوره خلافت هادی و سيزده سال از دوران خلافت هارون که سخت ترين دوران عمر آن حضرت به شمار است و زمان امامت آن حضرت سی و پنج سال و اندکی بود و مدت امامت آن حضرت از همه ائمه غير از حضرت ولی عصر (عج) بيشتر بوده است،
حضرت کاظم (ع) دارای قامتی معتدل بود. صورتش نورانی و گندمگون و رنگ مويش سياه و انبوه بود. بدن شريفش از زيادی عبادت ضعيف شد، موسی بن جعفر از عبادت و سختکوشی به "عبد صالح" معروف و در سخاوت و بخشندگی مانند نياکان بزرگوار خود بود. کيسه های سيصد ديناری و چهارصد ديناری  و دو هزار ديناری مي آورد و بر ناتوانان و نيازمندان تقسيم مي کرد. امام ( ع ) با آن کرم و بزرگواری و بخشندگی خود لباس خشن بر تن مي کرد،
نشر فقه جعفری و اخلاق و تفسير و کلام که از زمان حضرت صادق (ع) و پيش از آن در زمان امام محمد باقر (ع) آغاز و عملی شده بود، در زمان حضرت امام موسی کاظم (ع) نيز به پيروی از سيره نياکان بزرگوارش همچنان ادامه داشت،
حکومت چند تن از شاگردان مکتب جعفری را تشويق نمود تا مکتبی در برابر مکتب جعفری  ايجاد کنند و به حمايتشان پرداخت. بدين طريق مذاهب حنفی ، مالکی ، حنبلی و شافعی هر کدام با راه و روش خاص فقهی پايه ريزی شد. حکومتهای وقت و بعد از آن - برای دست يابی  به قدرت - از اين مذهبها پشتيبانی کرده و اختلاف آنها را بر وفق مراد و مقصود خود دانسته اند.
در سالهای آخر خلافت منصور دوانيقی که مصادف با نخستين سالهای امامت حضرت موسی بن جعفر (ع) بود " بسياری از سادات شورشی - که نوعا از عالمان و شجاعان و متقيان و حق طلبان اهل بيت پيامبر (ص) بودند و با امامان نسبت نزديک داشتند - شهيد شدند.
داستان دردناک " فخ " در زمان هادی عباسی  پيش آمد. علت بروز اين واقعه اين بود که "حسين بن علی بن عابد" از اولاد حضرت امام حسن (ع) که از افتخارات سادات حسنی و از بزرگان علمای مدينه و رئيس قوم بود، به ياری عده ای از سادات و شيعيان در برابر بيدادگری "عبدالعزيز عمری" که مسلط بر مدينه شده بود ، قيام کردند و با شجاعت و رشادت خاص در سرزمين فخ عده زيادی از مخالفان را کشتند، سرانجام دشمنان دژخيم اين سادات شجاع را در تنگنای محاصره قرار دادند و به قتل رساندند و عده ای را نيز اسير کردند. مسعودی مي نويسد : بدنهايی که در بيابان ماند طعمه درندگان صحرا گرديد.
 امام کاظم (ع) سالها مورد اذيت و آزار و تعقيب و زجر بود، و در مدتی که از 4 سال تا 14 سال نوشته اند تحت نظر و در تبعيد و زندانها و تک سلولها و سياهچالهای بغداد - در غل و زنجير - به سر مي برد.
سرانجام بدگوئي هائی  که اطرافيان از امام کاظم (ع) کردند در وجود هارون کارگر افتاد و در سفری که در سال 179ه. به حج رفت، بيش از پيش به عظمت معنوی امام (ع) و احترام خاصی که مردم برای امام موسی کاظم (ع) قائل بودند پی برد. هارون سخت از اين جهت نگران شد. وقتی به مدينه آمد و قبر منور پيامبر اکرم ( ص ) را زيارت کرد تصميم بر جلب و دستگيری  امام (ع) يعنی فرزند پيامبر گرفت.  ابتدا دستور داد امام هفتم (ع) را با غل و زنجير به بصره ببرند و به عيسی بن جعفر بن منصور که حاکم بصره بود، نوشت، يک سال حضرت امام کاظم (ع) را زندانی  کند، پس از يک سال والی بصره را به قتل امام (ع) مأمور کرد . عيسی  از انجام دادن اين قتل عذر خواست.
هارون امام را به بغداد منتقل کرد و به فضل بن ربيع سپرد. مدتی حضرت کاظم (ع) در زندان فضل بود. در اين مدت و در اين زندان امام (ع) پيوسته به عبادت و راز و نياز با خداوند متعال مشغول بود. هارون، فضل را مأمور قتل امام (ع) کرد ولی فضل هم از اين کار کناره جست. باری چندين سال امام ( ع ) از اين زندان به آن زندان انتقال مي يافت.
عاقبت آن امام بزرگوار در بیست و پنجم رجب سال 183 هجری قمری (یکشنبه 14 شهریور ماه 178 خورشیدی) در پنجاه و پنج سالگی با خرمای زهرآلوده به دست مردی  ستمکار به نام "سندی  بن شاهک" و به دستور هارون مسموم و شهيد شد. شگفت آنکه هارون با توجه به شخصيت والای موسی بن جعفر (ع) پس از درگذشت و شهادت امام نيز اصرار داشت تا مردم اين خلاف حقيقت را بپذيرند که حضرت موسی بن جعفر (ع) مسموم نشده بلکه به مرگ طبيعی از دنيا رفته است،
بدن مطهر آن امام بزرگوار را در مقابر قريش - در نزديکی بغداد - به خاک سپردند. از آن زمان آن آرامگاه عظمت و جلال پيدا کرد، و مورد توجه خاص واقع گرديد و شهر " کاظمين " از آن روز بنا شد و روی به آبادی گذاشت.

تعداد زوجات حضرت موسی بن جعفر (ع) روشن نيست. بيشتر آنها از کنيزان بودند که اسير شده و حضرت موسی کاظم (ع) آنها را مي خريدند و آزاد کرده يا عقد مي بستند. نخستين زوجه آن حضرت " تکتم " يا " حميده " يا " نجمه " دارای  تقوا و فضيلت بوده و زنی بسيار عفيفه و بزرگوار و مادر امام هشتم شيعيان حضرت رضا (ع)  است.
فرزندان حضرت موسی  بن جعفر را 37تن نوشته اند: 19 پسر و 18 دختر که ارشد آنها حضرت علی بن موسی الرضا (ع) وصی و امام بعد از آن امام بزرگوار بوده است. حضرت احمد بن موسی (شاهچراغ) که در شيراز مدفون است. حضرت محمد بن موسی نيز که در شيراز مدفون است. حضرت حمزه بن موسی که در ری مدفون مي باشد.
از دختران آن حضرت ، حضرت فاطمه معصومه در قم مدفون است و قبه و بارگاهی با عظمت دارد.


زادروز ایشان دوشنبه هفتم ماه صفر سال 128 ه.ق (21 آبان ماه 124 خورشیدی یا 12 نوامبر 745 میلادی) یا بیستم ذی‌الحجه 128 ه.ق (دوشنبه 24 شهریور ماه 125 خورشیدی یا 16 سپتامبر 746 میلادی) و شهادت بیست و پنجم رجب سال 183 هجری قمری (یکشنبه 14 شهریور ماه 178 خورشیدی یا 5 سپتامبر 799 میلادی) می باشد.

گرد و غبار اصفهان ترکیبی از ذرات معدنی، فلزات سنگین و دوده استمدیرکل دفتر بررسی مخاطرات زمین‌شناسی، زیست محیطی و مهندسی سازمان زمین‌شناسی و اکتشافات کشور گفت: گرد و غبار اصفهان ترکیبی از ذرات معدنی، فلزات سنگین و دوده است و با روش‌های سنتی مانند کاشت درخت نمی‌توان آلودگی ریزگردها را رفع کرد.

رضا شهبازی در گفت‌وگو با خبرنگار ایمنا، اظهار کرد: سازمان زمین‌شناسی و اکتشافات معدنی به عنوان یکی از اعضای کمیته ملی مقابله با گردوغبار، مطالعات پهنه‌بندی کانون‌های مستعد گرد و غبار را از سال ۱۳۹۳ در برخی استان‌ها آغاز کرد و از سال ۱۳۹۶ تاکنون این مطالعات ملی طرح در سراسر کشور در حال انجام است که حدود ۸۵ درصد پیشرفت داشته است...

شهبازی با تاکید بر اهمیت تأثیر تغییر اقلیم بر آلودگی هوا، گفت: جهت بادها مانند الگوی بارش‌ها در کشور متفاوت شده است در سال‌های اخیر الگوی بارشی از برف به باران تغییر کرده است و آرام آرام جهت بادهایی که از سمت جنوب و شرق کشور می‌وزند در حال افزایش است، این‌ها نکاتی است که در زمینه آلودگی هوا و راهکارهای باید مورد توجه قرار گیرد.

به گزارش خبرنگار ایمنا، استان اصفهان ۱۰.۷ میلیون هکتار وسعت دارد و بیش از ۹۰ درصد از آن را معادل ۹.۸ میلیون هکتار عرصه‌های طبیعی دربر گرفته است. یک سوم عرصه‌های طبیعی استان اصفهان در مساحتی حدود سه میلیون و ۲۰۰ هزار هکتار مناطق بیابانی است.

بر پایه آخرین مطالعات انجام شده تاکنون ۱۶ کانون بحران فرسایش بادی در این عرصه‌های بیابانی شناسایی شده که حدود یک میلیون و ۹۰۰ هزار هکتار وسعت دارد. از جمله کانون‌های فرسایش بادی می‌توان به بیابان‌های کاشان، برخوار، اردستان، خور وبیابانک، نائین، تالاب گاوخونی و سجزی اشاره کرد که به گفته کارشناسان دشت سجزی و بیابان‌های انارک (ریگ جن) کانون‌های بحران گرد و غبار درجه یک اصفهان شناخته شده‌اند.
(۱۱ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۰:۵۰ - کد خبر 478275)

انارک نیوز - ثمره ازدواج مبارک حضرت علی (ع) و فاطمه زهرا (س) پنج فرزند به نام های حسن، حسین، زینب، ام کلثوم و محسن است. زینب (س) پنجم جمادی الاولی سال پنجم هجری قمری (۱۲ مهر ۵ خورشیدی) یک سال پس از تولد برادرش امام حسین (ع) (یا به قولی سال ششم هجرت) در مدینه چشم به جهان گشود. 
بیش از پنج یا شش سال با پیامبر و مادرش نبود. مادرش در غم از دست دادن پدری چون رسول خدا و حمایتهای او چندان گریست که نام او را در شمار گریه کنندگان معروف تاریخ چون آدم،‌ یعقوب، یوسف و امام سجاد آورده‌اند. فاطمه (س) بعد از پدر گرامی خویش چند ماهی بیش در این دنیا نماند. زندگیش با مادر در سوم جمادی الثانی سال ۱۱ ق (۷ شهریور ۱۱ خورشیدی) به پایان رسید. نگهداری او و خواهر و دو برادرش به بانوی بزرگواری به نام «امامه» سپرده شد.
شوهرِش «عبدالله بن جعفر(طیّار)» پسر عموی بزرگوارش می باشد که ۵ سال از او بزرگ‌تر بود. تا زمانی كه پدرش در مدینه بود او نیز با شوهرش در مدینه زندگی كرد و زمانی كه پدرش امیر المؤمنین پایتخت حكومت اسلامی را به كوفه منتقل كردند آنها هم با او رفتند. پدر در سال 40 هجری پس از پنج سال حکومت در كوفه به شهادت رسید.
حدود 10 سال بعدی هم با برادرش امام حسن (ع) بود. در این مدت خود را در رنج‌هایی که برادرش از مردم نابکار می‌کشید، سهیم و شریک می‌دانست و شاهد خون جگر خوردن برادرش بود. شهادت مظلومانه برادر و اهانت به جنازه آن عزیز را به چشم خود دید و چه اشک‌های غم که از دیدگانش جاری گشت و چه داغ‌ها که بر دل سوخته اش نهاده شد.
بعد از آن نیز 10 سال با برادر دیگرش یعنی امام حسین (ع) زندگی كرد. این دوران پر حادثه ترین و رنج آورترین دوران زندگیش است. حضورش در كربلا و دیدن آن صحنه های دلخراش و از دست دادن برادران و فرزندان و فرزندان برادر از همة مصیبت ها دردآورتر و ناگوارتر بود. هنگام مصیبت جانگداز كربلا حضرت زینب (س) 55 ساله بود.
پس از حادثه کربلا، روز دوازدهم محرّم، به فرمان عمر بن سعد، سپاه به سوي كوفه به راه افتاد. در زندان بودند تا راهی شام و روز اول ماه صفر ۶۱ ق (۱۲ آبان ۵۹ خورشیدی)به دمشق رسيدند.
وقتی که به همراه سرهای کشته‌شدگان کربلا به اسارت در مجلس یزید برده شد در حضور یزید سخنرانی مشهور و آتشینی کرد که یکی از مهم‌ترین و مؤثرترین خطبه‌های در دفاع از حقانیت حسین بن علی (ع) تلقی شده است. برخاست و گفت: «...ای یزید آیا گمان می بری این که اطراف زمین و آفاق آسمان را بر ما تنگ گرفتی و راه چاره را بر ما بستی که ما را به مانند کنیزان به اسیری برند، ما نزد خدا خوار و تو سربلند گشته و دارای مقام و منزلت شده ای؟... زود باشد که به اجداد خود ملحق شوی و آرزو کنی کاش شل و گنگ بودی و نمی‌گفتی آنچه را که گفتی و نمی‌کردی آنچه را کردی.... به خدا سوگند نشکافتی مگر پوست خود را، و نبریدی مگر گوشت خود را ... ای یزید! هر کید و مکر که داری بکن، هر کوشش که خواهی بنمای، هر جهد که داری به کار گیر، به خدا سوگند هرگز نتوانی نام و یاد ما را محو کنی ... هرگز ننگ این ستم را از خود نتوانی زدود... روزهای قدرت تو اندک و جمعیت تو رو به پراکندگی است،در روزی که منادی حق ندا کند که لعنت خدا بر ستمکاران باد."
سپس پس از چند روز توقف در دمشق، همراه سایر زنان و کاروان اسرای کربلا به مدینه بازگشت. (البته به نقلی اسيران اهل بيت در روز بيستم ماه صفر سال ۶۱ هجري (یکم آذرماه ۵۹ خورشیدی) مطابق با اولين اربعين شهادت امام حسين(ع) به كربلا رسيده اند.)
این بانوی بزرگوار در واقعه حره در سال ۶۲ قمری و یا سال قحطی مدینه، همراه همسرش که در دمشق زمین‌هایی داشت به این شهر مهاجرت و در یكشنبه پانزدهم ماه رجب سال ۶۲ هجری (۱۳ فروردین ۶۱ خورشیدی یعنی حدود یك سال و نیم بعد از واقعه عاشورا) درگذشت.
قریه‌ای که در آن قبرش قرار دارد، در گذشته به راویه و اکنون به زینبیه مشهور است. در حال حاضر این قریه به شهر متصل و در هفت کیلومتری شرق دمشق قدیم به طرف فرودگاه واقع می‌باشد.

فرزندان: حضرت زینب (علیهاالسلام) در سال ۱۷ق با عبدالله بن جعفر طیار ازدواج کرد و از وی چهار پسر داشت به نام‌های علی، عون، عباس، محمد و یک دختر به نام ام کلثوم (در نام و تعداد فرزندان حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) و عبدالله بن جعفر اختلاف‌ نظرهایی وجود دارد). دو فرزند عبدالله بن جعفر (که همسران دیگری هم داشته است) به نام‌های «عون» و «محمد» در کربلا به شهادت رسیدند.


زادروز ایشان پنجشنبه ۱۲ مهر ۵ خورشیدی یا 5 اکتبر 626 میلادی و درگذشت یکشنبه ۱۳ فروردین ۶۱ خورشیدی یا 1 آوریل 682 میلادی می باشد.

انارک نیوز - حضرت علی علیه السلام در روز جمعه سیزدهم ماه رجب بعد از سی سال از عام الفیل (23 سال پیش از هجرت پیامبراسلام (ص ) برابر با نهم مهر بیست و دو سال قبل از هجرت به خورشیدی) در میان کعبه متولد شده اند، پدر آن حضرت  ابوطالب  پسر  عبدالمطلب بوده که با عبدالله پدر حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم برادر بوده و مادر آن حضرت، فاطمه بنت اسد بن هاشم بن  عبدمناف بوده و آن حضرت و برادرانش اول هاشمی بودند که پدر و مادرشان هر دو هاشمی بودند.
خاندان هاشم از مکنت چندانی برخوردار نبودند. ابوطالب که در کودکی سرپرستی حضرت محمد (ص) را بر عهده گرفت، فرزندان و عیال بسیار داشت. قریش در آن زمان دچار مشکلات شدید اقتصادی شد. پیامبر (ص) به عموی خود عباس فرمودند: «برادرت ابوطالب نانخور فراوان دارد و چنین که می بینی مردم در سختی بسر می برند، بیا نزد او برویم، من از پسران او یکی را برمی دارم تو هم یکی را، و سرپرست آن ها می شویم».
عباس پذیرفت. نزد ابوطالب رفتند و داستان را با او در میان نهادند. ابوطالب گفت: «عقیل را برایم بگذارید و هر چه می خواهید بکنید.» پیامبر (ص) حضرت علی (ع) را و عباس، جعفر را تکفل کردند.
از این رو حضرت علی (ع) در خانه پیامبر (ص) و در دامان او پرورده شدند و خود ایشان در این باره چنین می گویند: من بسان بچه ناقه ای که به دنبال مادر خود می رود در پی پیامبر می رفتم؛ هر روز یکی از فضایل اخلاقی خود را به من تعلیم می کرد و دستور می داد که از آن پیروی کنم.
حضرت اولین مردی بودند که نبوت رسول مکرم اسلام را پذیرفتند. آن حضرت در زمان اسلام آوردن، قریب ده سال سن داشت. پیامبر اکرم (ص) روز دوشنبه به رسالت مبعوث شد و حضرت علی (ع) فردای آن روز ایمان آورد و در تمام سیزده سال دعوت پیامبر در مکّه، در خانه وی زندگی می کرد.
پیش از همه، رسول اکرم (ص)، خود به سبقت حضرت علی (ع) در اسلام تصریح کردند و در مجمع عمومی صحابه چنین فرمودند: نخستین کسی که در روز رستاخیر با من در حوض (کوثر) ملاقات می کند پیش قدمترین شما در اسلام، علی بن ابی طالب است. آن حضرت علاوه بر این اولین کاتب وحی بود.
دعوت پیامبر (ص) در سه سال نخست بعثت در مکّه به گونه ای پنهان انجام می گرفت و سه سال از بعثت پیامبر گذشته بود که آیه «وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ» (سوره شعراء، آیه 214) نازل شد، پیامبر مهمانی ترتیب دادند و خویشان خود را دعوت به اسلام نمودند، از بین ان جمع کسی جز حضرت علی (ع) پاسخ نداد، این کار سه بار تکرار شد. رسول مکرم اسلام (ص) فرمودند: بنشین که تو برادر و وصی و وزیر و وارث و جانشینم پس از من هستی.
او از هفده تا بیست سالگی همراه سایر بنی هاشم در شعب ابوطالب و در محاصره اقتصادی به سر برد و پس از پایان محاصره، با مرگ پدرش ابوطالب، نه تنها کم ترین تردیدی در مورد حمایت از پیامبر به خود راه نداد، بلکه بر میزان آن افزود.
سران قبایل مکه در (دارالندوه) که مجلس شورای آنان بود گرد آمدند. پس از گفتگوی بسیارهمگان بر این اقدام یک سخن شدند که از هر قبیله جوانی چابک انتخاب کنند و هر یک از آنان شمشیری برنده در دست گیرد، شب هنگام بر حضرت (ص) حمله کنند و به یکبار شمشیر خود را برایشان بزنند تا افرادی خاص قاتل حضرت نباشد. اگر چنین شد بنی هاشم نمی توانند با همه قبیله ها دربیافتند، ناچار به خون بها راضی می شوند.
جبرئیل رسول خدا (ص) را آگاهی داد که باید امشب در بستر خود نخوابی. رسول خدا به حضرت علی (ع) فرمودند: در جای من بخواب و به تو آسیبی نخواهد رسید. حضرت علی (ع) پرسیدند: «اگر من جای تو بخوابم تو در امان خواهی ماند». فرمودند: بلی. حضرت علی (ع) لبخندی زدند و سجده گذاردند. آیه «ومن الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضاة الله» (سوره بقره، آیه 207) درباره حضرت علی (ع) و در این حادثه نازل شد.
پس از هجرت به مدینه غزوات پیامبر با مشرکین و منافقین و اهل کتاب آغاز می شود. قصه دلاوری های حضرت علی (ع) در این جنگ ها فراوان است.
امام اول شیعیان هنوز بیش از 24 سال از عمرش سپری نشده بود که در اولین جنگ قریش با پیامبر، معروف به جنگ «بدر» شرکت کرد و با فداکاری و کشتن 35 تن از هفتاد کشته سپاه دشمن، نشان داد که در شجاعت و فنون رزمی نیز چون علم و دانایی، سرآمد روزگار خود است.
در سال دوم هجرت، حضرت فاطمه زهرا (س) دختر پیغمبر در خانه پدر بسر می برد. ابوبکر و عمر یکی پس از دیگری برای خواستگاری او آمدند اما رسول خدا (ص) نپذیرفت. آن دو و نیز مردمی از انصار به حضرت علی (ع) گفتند: فاطمه را خواستگاری کن.
در ماه رمضان، علی(ع) به خانه رسول خدا (ص) رفت. پیغمبر پرسید: پسر ابوطالب برای چه آمده است؟ حضرت امیر (ع) فرمودند: برای خواستگاری فاطمه. پیامبر (ص) فرمودند: مردانی از قریش از من رنجیدند که چرا دخترم را به آنان نداده ام. من بدان ها گفتم این کار به اذن خدا بوده است.
خانواده‌ای که از ازدواج این دو تشکیل شد، مکرراً از سوی محمد مورد ستایش قرار می‌گرفت و محمد از آن در واقعه‌هایی مانند رویداد مباهله و حدیث آل عبا، به عنوان اهل بیت یاد کرد. در قرآن نیز در موارد متعددی مانند آیهٔ تطهیر، از اهل بیت به بزرگی یاد شده‌است.
امیرمؤمنان در بیست و شش غزوه از غزوات پیامبر شرکت کردند و فقط در غزوه تبوک به فرمان رسول اکرم (ص) در مدینه اقامت گزیدند و از شرکت در جنگ بازماندند، زیرا بیم آن می رفت که منافقان مدینه در غیاب پیامبر شورش کنند و زمام امور را در مرکز اسلام (مدینه) بدست گیرند.
آن حضرت از نیمه شوّال تا اول ذیقعده سال دوم هجرت، قبیله یهودی بنی قینقاع را که پیمان با پیامبر را شکسته، به زن مسلمانی توهین روا داشته و پیامبر را به تمسخر گرفته بودند محاصره کرد و آنان را به تسلیم واداشت. آنان سپس به «اذرعات» شام تبعید گردیدند.
در 15 رمضان سال سوم هجری (13 اسفند ماه 3 خورشیدی)، حادثه دیگری در زندگی علی (ع) رخ داد و آن تولّد اولین فرزندش حسن مجتبی (ع) بود. در جریان جنگ «احد» در 15 شوّال سال سوم هجری (یکشنبه 14 فروردین سال 4 خورشیدی) نُه تن از یازده پرچمدار معروف قریش را از پای درآورد و چنان رزمید که شمشیرش شکست و پیامبر شمشیر خود، «ذوالفقار» را بدو داد و فرمود: ای علی، این جبرئیل است که میان زمین و آسمان فریاد می زند: «همانا هیچ جوانی همچون علی و هیچ شمشیری مانند ذوالفقار نیست.»
چند ماهی از این حادثه نگذشته بود که فرزند دوم وی حسین سیدالشهدا (ع) در سوم شعبان سال چهارم زاده شد (۲۱ دی ۴ خورشیدی)و امام علی (ع) در این زمان 26 سال و 23 روز عمر کرده بود. در همین سال، اوبه سوگ مادر ارجمندش نشست. پیامبر خود با پیراهنش او را کفن کرد و بر او نماز گزارد و او را به نیکی ستود و به عنوان مادرش یاد کرد.
از وقایع دیگر این سال می توان به پیکار یهودیان «بنی نضیر» اشاره کرد که پس از شکستن پیمان صلح، قصد کشتن پیامبر کردند. پیامبر در ماه ربیع الاول، به مدت 15 روز آنان را محاصره کرد و در روز اول محاصره، تیری از سوی آنان آمد و بر خیمه اصابت کرد. معلوم شد کسی قصد جان پیامبر را داشته است. شبانگاه علی (ع) ناپدید شد. به پیامبر (ص) خبر دادند، فرمود: «او خواهد آمد.» دیری نپایید که علی (ع) آمد و سر مردی یهودی به نام عزوراء را در دست داشت. پرسیدند: چه خبر است؟ فرمود: او را دیدم که با گروهی از یارانش در حال شناسایی و نفوذ به اردوگاه مسلمانان بود. او همان کسی بود که قبلاً بر خیمه پیامبر (ص) تیر انداخته بود. او از پیامبر کمک خواست و آن حضرت ده تن از مسلمانان را در اختیار او قرار داد و زمانی سپری نشد که سر ده تن از همراهان عزوراء را بریده، نزد پیامبر آورد. این حادثه به تنهایی، درک بالای نظامی، شجاعت و فداکاری آن بزرگوار را به نمایش می گذارد.
وصیّ رسول خدا (ص) در سن 27 سالگی در جنگ «خندق» حضور یافت و در زمانی که نامداران معروف عرب، به ویژه عمرو بن عبدود، با عبور از خندق و خواندن رَجَزهای حماسی و مبارز طلبیدن، نفس ها را در سینه حبس کرده بودند و پیامبر سه بار مسلمانان را به مبارزه با او دعوت کرد، تنها او بود که هر بار به خواست پیامبر لبّیک گفت و پس از اذن پیامبر، در یک پیکار نفس گیر و بی نظیر، سر او را از تن جدا نمود و بدین وسیله، خطر عظیمی را از اسلام و مسلمانان دفع کرد و در سایه این رشادت و جان بازی، این افتخار را یافت که پیامبر فرمود: «ضربت علی (ع) در روز خندق، از عبادت تمام قوم تا روز قیامت برتر است.»
پس از این نبرد، به حساب قبیله یهودی «بنی قریظه»، که پیمان شکنی کرده بودند، رسید. او در تسلیم و تنبیه آن قبیله نقش بی بدیلی ایفا کرد و در سال ششم هجری در سریه ای بر تیره ای از بنی اسد تاخت و پس از شکست آنان در منطقه «فدک»، با غنایم فراوان بازگشت.
او در جنگ های گوناگون درگیر بود و نقش نخست را در بسیاری از آن ها بر عهده داشت؛ چنان که در جنگ «خیبر» پس از هزیمت ابوبکر بن ابی قحافه و عمر بن الخطاب و عدم توفیق آن ها در فتح، پیامبر فرمود: «فردا عَلَم را به دست کسی می دهم که خدا و رسولش او را دوست دارند و او نیز آن دو را دوست می دارد.» این جمله وسوسه فراوان سران مسلمان را برانگیخت و هر یک خود را آماده می کرد تا چنین افتخار بزرگی نصیبش شود. سرانجام، هنگامی که زمان موعود فرا رسید، رسول خدا (ص) امام علی (ع) را طلبید و او را روانه کارزار با یهودیان خیبر نمود. او چنان پیروزی درخشانی به دست آورد که همه مسلمانان و یهودیان بی اختیار انگشت حیرت گزیدند؛ بزرگ ترین قهرمانان یهود، حارث و مرحب را به قتل رسانید و دژهای یهودیان رایکی پس از دیگری فتح کرد.
حضرت علی (ع) در سال ۹ هجری، نویسندهٔ متن صلح حدیبیه بود و کسی بود که برای شکستن بت‌های درون کعبه و دیگر بت‌هایی که توسط  قبیله‌های  اوس  و  خزرج و طیء پرستیده می‌شد، انتخاب شد.
اواخر عمر شریف رسول اکرم (ص) پیامبر مسلمین را فرمان دادند تا همراه ایشان در آخرین حج رسول خدا شرکت کنند. در راه بازگشت در منطقه ای به نام غدیر (جایی که کاروانیان از هم جدا می شدند) آیه ای نازل شد. «يَأَيهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَايهَْدِى الْقَوْمَ الْكَافِرِين». (سوره مائده، آیه 67)
رسول مکرم اسلام (ص) فرمان توقف دادند و در آن جا خطبه معروف غدیر را قرائت فرمودند و حضرت علی (ع) را به عنوان خلیفه و جانشین خود معرفی نمودند. خود حضرت در این باره می فرمایند: پیامبر خدا به قصدحجة الوداع بیرون آمد. سپس (در بازگشت)، به غدیرخم رسید. به دستور او برایش چیزی شبیه منبر ساختند. سپس از آن، بالا آمد و بازوی مرا گرفت (و بالا برد)، تا آن جا که سفیدی زیر بغلش دیده شد و با صدای بلند، در همان جایگاه گفت: «هر که من مولای اویم، پس علی مولای اوست. خدایا! دوستدارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار!». پس با ولایت من، ولایت خدا و با دشمنی با من، دشمنی با خدا محقق می شود. خداوند عزوجل در آن روز، نازل کرد: «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا». (سوره مائده، آیه 3) پس، ولایت من مایه کمال دین و رضایت پروردگار بلند مرتبه است.
در ۲۸ صفر ۱۳ هجری (۱۶ اردیبهشت ۱۳ خورشیدی) مصیبت عظمای رحلت رسول اکرم (ص) واقع می شود، عده ای در مکانی که به نام سقیفه بنی ساعده است، جمع شدند و ابوبکر را به خلافت برگزیدند. حضرت علی (ع) در این باره می فرمایند: به خدا سوگند که «فلان» خلافت را چون جامه اى بر تن کرد و نیک مى دانست که پایگاه من نسبت به آن چونان محور است به آسیاب. سیل ها از من فرو مى ریزد و پرنده را یاراى پرواز به قله رفیع من نیست. 
حضرت وقتی دیدند مردم او را رها کردند و به سوی دنیا رو آوردند، با آن که می توانستند با آنان درافتند و حقی را که از آن ایشان است باز ستانند، لب فرو بستند و چیزی نگفتند، چنان چه خودشان فرمودند: به صبر گراییدم حالی که در چشمانم خار بود و در گلویم استخوان و می دیدم که میراثم به غارت می رود. 
خودسرانه خلافت را عهده دار شدند و ما را که نسبت برتر و پیوند با رسول خدا استوارتر داشتیم، به حساب نیاوردند، خودخواهی بود. گروهی بخیلانه به کرسی خلافت چسبیدند و گروهی سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند. داور خدا است و بازگشتگاه روز جزاست.
حضرت علی (ع) خلافت را حق خود می دانستند، اما حرمت دین و وحدت مسلمانان را برتر از آن می دیدند و می فرمودند: می دانید سزاوارتر از دیگران به خلافت منم به خدا سوگند بدان چه کردید گردن می نهم، چندان که مرزهای مسلمانان ایمن بود و کسی را جز من ستمی نرسد. من خود این ستم را پذیرفتم و اجر این گذشت و فضیلتش را چشم می دارم و به زر و زیوری که بدان چشم دوخته اید دیده نمی گمارم. 
ایشان تا شش ماه از بیعت با ابوبکر سر باز زد. خلافت ابوبکر به درازا نکشید. وی در جمادی الثانی سال 13 هجری درگذشت و چنان که نوشته اند در آخرین روز زندگی عمر را به جانشینی خود معین کرد علی (ع) در این باره فرمایند: شگفتا! کسی که در زندگی می خواست خلافت را واگذارد، چون اجلش رسید کوشید تا آن را به عقد دیگری درآورد. 
عمر در ذی الحجه سال بیست و سوم از هجرت با خنجری که به پهلوی او زدند، در بستر افتاد و پس از چند روز درگذشت. پیش از مردن، شش تن از یاران پیغمبر، یعنی حضرت علی (ع)، عثمان، زبیر، سعد پسر ابووقاص، عبدالرحمان پسر عوف و طلحه را که در آن روز در مدینه نبود نامزد کرد تا به مشورت بپردازند و در مدت سه روز خلیفه مسلمانان را تعیین کنند.
خود حضرت در این باره می فرمایند: چون زندگانی او بسر آمد گروهی را نامزد کرد و مرا در جمله آنان درآورد. خدا را. چه شورائی! من از نخستین چه کم داشتم که مرا در پایه او نپنداشتند و در صف اینان گذاشتند؟ ناچار با آنان انباز و با گفتگوشان دمساز گشتم. اما یکی از کینه راهی گزید و دیگری داماد خود را بهتر دید و این دوخت و آن برید تا سومین به مقصود رسید. پس از به خلافت رسیدن عثمان به علل مختلف مردم بر وی شوریدند و او را به قتل رساندند. 
سپس به سراغ امیرالمومنین (ع) رفتند و از ایشان خواستند تا خلافت را بر عهده گیرند. 
حضرت علی (ع) خود در این مورد گوید: به خدایی که دانه را کفید و جان را آفرید، اگر این بیعت کنندگان نبودند و یاران حجت بر من تمام نمی نمودند و خدا علما را نفرموده بود تا ستمکار شکمباره را برنتابند، و به یاری گرسنگان ستمدیده بشتابند، رشته این کار را از دست می گذاشتم و پایانش را چون آغازش می انگاشتم، و چون گذشته خود را به کناری می داشتم، و می دیدید که دنیای شما را به چیزی نمی شمارم و حکومت را پشیزی ارزش نمی گذارم. 
بار خدایا! تو می دانی که من در پیِ زمامداری و حکومت و برتری جویی و ریاست نبودم؛ بلکه تنها در پیِ اقامه حدود و اجرا کردن شریعت، نهادن امور بر جای خود، رساندن حقوق صاحبان حق، حرکت بر روش پیامبرت و هدایت گمراهان به نور هدایت بودم. علی (ع) در دوران خلافت سه خلیفهٔ اول در جنگ‌ها شرکت نکرد.
در زمان خلافت حضرت سه جنگ با سه دسته با نام های ناکثین، قاسطین و مارقین درگرفت. علت جنگ جمل (جنگ با ناکثین) آن بود که طلحه و زبیر از این که در حکومت علی (ع) به استانداری منطقه ای منصوب شوند مأیوس و نومید شدند. از طرف دیگر، از جانب معاویه به هر دو نفر نامه ای، تقریباً به یک مضمون، رسید که آنان را به «امیرالمؤمنین» توصیف کرده و یادآور شده بود که از مردم شام برای آن دو بیعت گرفته است و باید هر چه زودتر شهرهایکوفه و بصره را اشتغال کنند، پیش از آن که فرزند ابوطالب بر آن دو مسلط شود و شعار آنان در همه جا این باشد که خواهان خون عثمان هستند و مردم را بر گرفتن انتقام او دعوت کنند.
این دو صحابی ساده لوح فریب نامه ی معاویه را خوردند و تصمیم گرفتند که از مدینه به مکه بروند و در آنجا به گردآوری افراد و ساز و برگ جنگ بپردازند و عایشه همسر رسول خدا (ص) همراه آنان سوار بر شتر سرخ مو عازم جنگ شد. عایشه می گفت: مردم! عثمان به ناحق کشته شده است و من انتقام خون او را می گیرم.
جنگ با شکست ناکثین پایان یافت. سپس حضرت کوفه را به عنوان مرکز خلافت برگزیدند که دو علت آن این است که: بیشتر سربازان و جان نثاران امام را مردم کوفه و حوالی آن تشکیل می دادند. زیرا امام برای سرکوبی پیمان شکنان به وسیله صحابی بزرگ، عماریاسر و فرزندان گرامی خود امام حسن (ع) از مردم کوفه، که مرکز مهم عراق بود، استمداد طلبید و گروه انبوهی از مردم آن منطقه به ندای امام پاسخ مثبت گفتند و همراه نمایندگان وی عازم جبهه شدند پس از آن که امام در نبرد با ناکثان پیروز شد و دشمن را تار و مار ساخت، حق شناسی ایجاب می کرد که از خانه و زندگی این مردم دیدن کند و لبیک گویان و جهادگران خود را تقدیر و متقاعدان و بازماندگان از جهاد را توبیخ و مذمت نماید.
امام (ع) می دانست که شورش پیمان شکنان گناهی است از گناهان معاویه که آنان را به نقض میثاق تشویق کرده. اکنون که تیر این یاغی به خطا رفته و شورش پایان یافته بود باید هر چه زودتر ریشه ی فساد قطع و شاخه ی شجره ی ملعونه ی بنی امیه از پیکر جامعه اسلامی بریده می شد. لذا با سپاهی عظیم از کوفه حرکت فرمود و در بیابان صفین با معاویه برخورد کرد. و به این ترتیب، نبردی سخت و طولانی بین سپاه عراق و شام درگرفت.
جنگ صفین هر چند به سود امام (ع) پیش رفت ولی به علت جهالت عده ای و فریبکاری عمروعاص کار به حکمیت کشید. در حکمیت هم حکم امام (ع) که خلاف میل ایشان انتخاب شده بود جهالت کرد و خلافت به عهده معاویه افتاد.
پس از جنگ صفین جهالی که تن به حکمیت دادند گفتند گناه کرده ایم و توبه کردیم، علی (ع) نیز باید توبه کند. سپس در محلی به نام نهروان جمع شدند و شروع به ایجاد اخلال در کار امام (ع) نمودند. تلاش امام (ع) برای هدایتشان بی فایده بود، بنابراین لشگری را عازم جنگ با آنان کردند که در نهایت با شکست خوارج پایان یافت.
خلافت ظاهری آن حضرت قریب به پنج سال طول کشید و در بیشتر آن با منافقان مشغول قتال و جدال بودند و پیوسته بعد از حضرت رسول (ص) مظلوم بودند و اظهار مظلومیت خویش می فرمودند و از کثرت نافرمانی و نفاق مردم خویش دلتنگ بودند و طلب مرگ از خدا می نمودند و از شهادت خود بدست ابن ملجم (یکی از بازماندگان خوارج) خبر می دادند و گاهی می فرمودند که چه مانع شده است بدبخت ترین امت را که محاسن مرا از خون سرم خضاب کند؟
و سرانجام در 63 سالگی پس از 30 سال امامت در شب 19 ماه مبارک رمضان سال چهل هجری حضرت سیدالاوصیاء بدست شقی ترین فرد هنگامی که مشغول خواندن نماز صبح در مسجد کوفه بود  توسط عبدالرحمن بن ملجم و با یک شمشیر زهرآگین از ناحیهٔ سر ضربت خورد. از اولین و آخرین محاسن مبارکش از خون سر خضاب شد و در شب بیست و یکم ماه رمضان که مصادف با (11 بهمن ماه 39 خورشیدی)  شب جمعه بود، رحلت فرمودند و در نجف به خاک سپرده شدند.

از میان آثار به جای مانده از امام علی (ع) مشهورتر از همه، مجموعه ای از خطبه ها، نامه ها و کلمات قصار آن حضرت (حکمت ها) است که تحت عنوان نهج البلاغه گردآوری شده و در قرن چهارم، توسط یکی از علمای بزرگ به نام سیّد رضی (395 406 ق) تنظیم گردیده است.

نخستین همسر امیرالمؤمنین علی (ع) که 9 سال تمام، تنها همسر امام به حساب می آمد، حضرت فاطمه زهرا علیهاسلام بود.
بعد از شهادت او، امام چند بار دیگر ازدواج فرمود که نام همسرانش از این قرار است: امامة دختر ابوالعاص، اسماء دختر عمیس، فاطمه کلابیه، معروف به ام البنین، ام سعید دختر عروة بن مسعود ثقفی، خولة دختر ، جعفر بن قیس، صهباء معروف به ام حبیب دختر ربیعه، لیلی دختر مسعود، محیاة دختر امرء القیس، ام شعیب مخزومیه، ، هملاء دختر مسروق نهشیله.
هنگام شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام، چهار تن از همسرانش زنده بودند: امامه، ام البنین، اسماء بنت عمیس، لیلی بنت مسعود. 

فرزندان امام علی علیه السلام را 25 (و در روایات دیگر، 27، 33، یا 35) نفر دانسته‌اند، که نام برخی از آنان در تاریخ ثبت شده است:
- از حضرت فاطمه زهرا علیهاسلام: حسن، حسین، محسن، زینب و ام کلثوم
- از خوله: محمد بن حنفیه
- از ام البنین: عبدالله، جعفر اکبر ، عباس و عثمان
- از ام حبیب: رقیه و عمر (دو قلو)
- از اسماء: یحیی و محمد اصغر
- از ام سعید: نفیسه، زینب صغری، رقیه صغری
- از ام شعیب مخزومیه: ام الحسن و رمله
- از هملاء: ابوبکر و عبدالله
- از امامه: محمد اوسط
- از محیاة: خدیجه، ام هانی، تمیمه، میمونه و فاطمه


شهادت ایشان پنجشنبه 11 بهمن ماه 39 خورشیدی یا 30 ژانویه 661 میلادی می باشد.

مقالات دیگر...