خبر افتتاح باشگاه پینتبال برای طلاب جوان را که خواندم در ابتدا با یقینی قاطع گفتم، خبر جعلی است. دوستی گفت حالا چرا اینقدر قاطعانه میگویی جعلی است، مگر اخباری ازایندست کم دیدهای؟ گفتم اول اینکه واقعاً کم دیدهام، دوم اینکه مگر میشود آدمیزاد تا این اندازه بیتدبیر باشد که آن هم در چنین اوضاعی چنین دستهگلی به آب بدهد؟ خیلی نگذشت که فهمیدم خیر، اول اینکه دیگر بر اخباری ازایندست حکمِ النادر کالمعدوم جاری نیست و هر روز در گوشه و کنار این مملکت حضرات یا به عمد یا به سهو، مشغول دستهگل به آب دادنند. دوم اینکه بهقول امروزیها، بیتدبیری مال یک ثانیه این حضرات است و این جماعت هنرها در آستین نهان دارند و میتوانند حالاحالاها ما را متعجب کنند.
واقعاً چه بگویم؟ اصلاً چه میتوان گفت؟ هرجور که حساب کنی، نمیشود. کسانی که این طرح بدیع را دادهاند و اجرایش کردهاند، با ادبیات دینی بیگانه که نیستند. واقعاً نشنیدهاند: اتقوا من مواضع التهم را؟ کدام آدم نیمهعاقلی حتی در چنین اوضاع و احوالی خودش را در موضع تهمت قرار میدهد؟ مردم چطور باور کنند که این روحانیون محترم قصدشان از پینتبالبازی، پُرکردن اوقات فراغت است. نمیشد این اوقات فراغت را با ورزشی مثل شنا، شطرنج و چه میدانم پینگپنگ پُر کرد. حتماً باید پینتبال باشد؟ اصلاً نمیشد چنین کاری را در زمان مناسبتری انجام داد؟ فإن الأمور مرهونة بأوقاتها را برای که گفتهاند؟حالا به اصل ماجرا که پُرکردن اوقات فراغت روحانیون است، کاری نداریم که خودش داستانی است پُر آبِ چشم. اینکه اصلاً طایفهای که قرار است عمرش را صَرف دانش و دین کند، چه نیازی به این چیزها؟ اینکه باتوجه به پیچیدگیهای جهان کنونی و چیزهایی که نیاز است روحانیون بیاموزند تا بتوانند در آینده هویت خودشان را حفظ کنند فرصتی برای پینتبال بازی میگذارند به کنار. یعنی اصلاً اصل موضوع را که بهشدت محل اشکال است، کنار میگذاریم. حتی این را کنار میگذاریم که در شهری که حضرات نگرانِ اوقاتِ فراغتِ روحانیون جوان هستند، چه مقدار امکانات تفریحی و ورزشی برای عامه مردم وجود دارد؟ حتی این را هم نادیده میگیریم که تفکیک محل ورزش روحانیون با عامه مردم، چه تبعاتِ زشت و خطرناکی را در پی دارد. همه این اشکالات را که کنار بگذاریم و حتی با حسننیت به این ماجرا بنگریم، بازهم نمیتوان برای پرسش نخست پاسخی درخور پیدا کرد. بهراستی با چه توجیهی این بزرگواران چنین اتهامی را به جان خریدند و حاضر شدند بهبهای تایید اتهام دست داشتن روحانیون در برخورد با اعتراضات، به چنین عملی دست بزنند؟
واقعاً هرجور که به ماجرا نگاه میکنم، نمیتوانم آن را فهم کنم. مگر در یکصورت و آنهم اینکه بپذیرم این ماجرا تعمداً صورت گرفته و عدهای با علم به اینکه چنین تصمیمی و نشر چنین خبری چه تبعاتی در جامعه خواهد داشت، به این کار اقدام کردهاند. پذیرفتن چنین چیزی اگرچه از خیلیجهات خیال آدمی را آسوده میکند اما یک مشکل جدی بهوجود میآورد و آن هم اینکه بر فرض، مبدع این طرح چنین نیتی در سر داشته، آنوقت تکلیف آنهایی که آن را تایید کردهاند چه میشود؟ بالاخره چنین طرحی که با تایید یکنفر به سرانجام نمیرسد؛ کلی نهاد، سازمان و اداره باید آن را بشنوند، نامهنگاری کنند، مشورت بدهند و مخالفت کنند یا موافقت کنند تا این طرح نهایی بشود. آنها چه؟ میفهمید چه میگویم؟ هماهنگ کردن آن همه مسئول و دستاندرکار، کار راحتی نیست. نیاز به یک شبکه پیچیده عجیب و غریب دارد و همین، خبر را هولناکتر میکند.
من ترس برم داشته. چه این ماجرا تعمدی باشد، چه نباشد، ترس برم داشته. اگر تعمدی باشد به همان علتی که خدمتتان عرض کردم، ترسیدهام. از اینکه کسانی میتوانند چنین طرح پُرخطری را با مجابکردن کلی آدم به مرحله عملی برسانند؛ اگر چنین باشد یعنی بازهم میتوانند چنین کنند و درنتیجه مقدمات یک آشوب حسابی را در این مملکت فراهم کنند. اگر تعمدی نباشد، باز هم خوفناک است. میگویند آدم عاقل از یک سوراخ دوبار گزیده نمیشود. این جماعت که دعوی ایمان و تقوی هم دارند اگر بهراحتی میتوانند از یک سوراخ بارها و بارها گزیده شوند پس هیچ امیدی به بهبودشان نمیتوان داشت و چهبسا بعد از این بازهم این گزیدگیها تکرار شود؛ آنقدر تکرار شود تا آنجا که نه از تاک نشانی بماند، نه از تاکنشان.
- هممیهن - عبدالجواد موسوی شاعر و روزنامهنگار -