انارک نیوز - برای درست کردن رب ریواس، ابتدا ریواس ها را خوب تمیزش می کنی. برگ و احیاناً قسمت هایی که سفید رنگ و شیرین کزه هستند رو جدا می کنی و حتی المقدور درسته یا در قطعات درشت در یک قابلمه آب قرارشون می دی به صورتیکه مقداری آب، روی سطح ریواس ها رو بپوشونه، نه اینکه ریواس ها غرق در آب بشن.
بعد با حرارت کم، آب رو جوش میاری. جوشیدن ریواس در آب باید تحت کنترل باشد نباید اونقدر له شود و نه اونقدر که مزه و شیره ریواس در تفاله های باقیمونده ریواس به جای بمونه.
مرحله صاف کردن لازم است از آبکش و صافی بسیار ریز استفاده کنی تفاله های درشت رو تحت فشار برای خارج شدن آخرین قطره در کیسه پارچه ای یا می تونی از جوراب زنونه استفاده کنی.
خوب محلول به دست اومده رو آروم در یک قابلمه تمیز حرارت میدی (و مرتباً کف روش را بر می داری) تا غلیظ بشه، این قدر که وقتی داخل یک قاشق یا نعلبکبی سردش می کنی مثل دوغ غلیظ باشه توجه کن که اولاً قابلمه ته نگیره، ثانیاً رب تا داغه رقیق به نظر میاد اما وقتی سرد شد فورا سفت می شه.
می تونی مخلفاتی مانند تیرپه و آویشن و .... به دلخواه موقع جوشانیدن در مراحل پایانی اضافه کنی. نوش جان!
(آقای بهرام شجاعیه / 24 اردیبهشت 1394)
گردشگری انارک
انارک نیوز - ما انارکی ها اگر خود را باور، روابط عمومی خویش را تقویت و اعتماد بیش از حد خود را تضعیف نمائیم می توانیم تغییرات بزرگی در منطقه ایجاد نمائیم. هوش، صداقت و یکروئی، اخلاق و رک گوئی در خون ماست. سریعاً موردقبول واقع می شویم و دوستانمان هرگز نمی خواهند ما را از دست بدهند.
بیائید غم دیروز را نخوریم، راستی و اخلاق را همچنان پاس بداریم و به انارکی بودن خود ببالیم. گرد هم آئیم و نگاهمان رو به جلو و به پیش رو باشد. حتماً پیروز و موفق خواهیم بود و توانائی هایمان هرچه بیشتر شکوفا خواهد شد.
بررسی زیرساختهای لازم برای صنعت توریستی انارک- زیرساخت های لازم گردشگری عبارتند از:
1- حمل و نقل، 2- جاده، 3- امکانات اولیه اقامت (محدود است)، 4- فرهنگ بومی و تفکر پذیرفتن گردشگر، 5- امنیت و 6- تبلیغات موثر (ناچیز است).
انارک از 5 نظر مناسب برای گردشگری است.
1- شهر انارک و بافت تاریخی آن برای گردشگری تاریخی و فرهنگی
2- جاذبه های اطراف انارک برای گردشگری تاریخی و فرهنگی
3- معدن سرب نخلک برای گردشگری علمی
4- طبیعت بکر برای گردشگری طبیعتگردی
5- شب های پرستاره و آرامش کویر برای گردشگری سلامت
به جاذبه های گردشگری انارک می پردازیم.
1- آثار گذشتگان انارک:
- گویش محلی
- بافت تاریخی
- حصار شاهی
- محله ها
- برج های چهارگانه (یکی تخریب و به جایش منبع آب نشسته است)
- مساجد
- رباط (کاروانسرای) انارک
- امامزاده شاهچراغ در انارک و امامزاده پیرمردان در بیدچاه انارک
- موزه ی مردم شناسی کویر انارک
- حمام (از حالت اولیه خود خارج شده است)
2- جاذبه های اطراف انارک:
- رباط مشجری و رباط عباس آباد
- قلعه بزرگ و آتشگاه (چهارتاقی)
- دیگر قلعه ها و برج ها (قلعه اسماعیلان، اشین، برج معلا، زوار، پیوک، چاه گربه، زرگباد)
-- حوض (آب انبار)ها (حاج لطفی، کُتُل، مهندس اکبری، لاریون)
- معدن سرب نخلک
- اشین
3- معادن انارك فرصتي براي ايجاد قطب گردشگري معدني (بررسي ها نشان مي دهد در نخلك «آتشگاه»، «چهارطاقي» و «بقايايي از يك آبادي متعلق به معدنچيان دوره ساساني» برجاي مانده است كه حكايت از آن دارد كه در اين منطقه از روزگاران باستان، تأسيسات معدن وجود داشته است.)
4- طبیعت بکر (از خصوصیات این منطقه زیبا می باشد و با توجه به تنوع معادن و بافت خاک درخور توجه و چشم نواز می باشد.):
- ریگ جن (منطقه ای بکر و کویری و دارای تپه های ماسه ای (تلماسه) در شمال انارک قرار دارد. به دلیل وسعت زیاد و نداشتن چشمه یا چاه آب محل عبور کاروان ها نبوده است.)
- منطقه حفاظت شده عباس آباد (محیط زیست جانوران حفاظت شده و در حال انقراضی چون یوزپلنگ، هوبره، گربه شنی و سیاه گوش می باشد.)
چمدان خاطرات (5)
خر و گورخر
انارک نیوز - محمد مستقیمی (راهی) می نویسد:
یادتان که هست تابستان ۱۳۳۹ نه ساله بودم که برای دیدار اقوام مادری به چاه ملک آمدم و به محض ورود به خانهی خاله رفتم که با او و همسر و بچههایش بیشتر الفت داشتم برای این که شوهر خاله کامیون داشت و بیشتر از اقوام دیگر به چوپانان میآمد و گهگاهی بر و بچهها را هم برای تغییر حال و هوایی با خود میآورد حالا یا برای دیدار یا عبوری و گاهی هم برای معالجه چون چوپانان آقابیکی داشت و مهدی آقابیکی پزشکیاری پر تجربه بود که سالها در حد یک پزشک به مردم منطقه خدمت کرد و مخصوصاً در مورد معالجهی اطفال تجربه و مهارت بیشتری داشت.
یادم میآید که نرگس خانم یکی از چهار زن متشخصی بود که حکومت قسمت بالایی چوپانان را اداره میکردند و هر چهار نفر بیوه بودند: نرگس خانم، صاحبسلطان خانم، فاطمه خانم، زن باقر و حاج هدیه دختر حاج مندلی رمضون عمهی نگارنده و خوب به خاطر دارم که وقتی نرگس از دست بچهها و شیطنتهاشان مخصوصاً در فصل توت و بالا رفتن آنان از درختان توت جلوی خانهی میرزا - سه اصلهی بسیار تنومند بود، دو تا الجّه و یکی سفید- عاجز میشد بنای نفرین و آفرین میگذاشت که: الهی خیر نوینه آقابیکی گه وش نهشت شما تخمای جن جونممرگ گرتید(الهی خیر نبینه آقابیکی که نگذاشت شما تخمهای جن جوانمرگ شوید) میبینیم که نرگس خانم ایمان داشت که نجات کودکان چوپانانی و حتی منطقه به وجود پزشکیار ماهری همچون مهدی آقابیکی انارکی بسته است بله آقابیکی به کمک پنیسیلین نسل ما را از مرگ نجات داد از شر بیماریهایی چون اسهال و استفراغ و حصبه و نوبه، سرخک و سیاه سرفه و هزار کوفت و زهر مار دیگر که الی ما شاءالله کم هم نبودند. به محض اطّلاع به بالین کودک میآمد و پس از معاینهی کوتاهی بلافاصله میگفت: سیجونش اوا(آمپول میخواهد) و منظور او از سیجون پنیسیلین بود و با همان پنیسیلین به جنگ تمام بیماریها میرفت و پیروز هم میشد.
باز هم خیلی خوب به خاطر میآورم که یکی از فرزندان خودش بالای۶۰ درصد دچار سوختگی شد که اگر به اصفهان و تهران منتقل شده در همان هفتهی اول غزل را میخواند ولی این مرد کمر همّت بست و گرچه مدّتی مدید درگیر بود اما او را از یک مرگ حتمی نجات داد که کار او شبیه یک معجزه بود و تنها از عهدهی یک پدر چون او برمیآمد و لا غیر.
حسابی از بحث اصلی دور افتادیم بله این خالهی عزیز و فرزندان و همسرش به بهانههای مختلف به دیدن ما میآمدند و همین باعث شد که بهترین خانه برای ورود من در چاه ملک خانهی همین خاله باشد و الحق والانصاف اگر بگویم از مادر مهربانتر بود اغراق نکردهام گرچه اگر عصبانی میشد دیگر بچهی خودش با بچهی خواهرش فرقی نداشت چنان میکند و به باد میداد که از طرف چیزی باقی نمیماند تازه او در این حالت دوست داشتنیتر میشد علاوه بر همهی اینها دو تا بچهی تخس هم سن و سال من داشت که جاذبهی اصلی ماجرا بودند و کامیون شوهرخاله هم برای سوار شدن و این ور و اون ور رفتن دلیل بعدی، خوب این همه امتیاز داشت خانهی این خاله که زبان گلهی دیگر خویشان را میبست گرچه گاهگاهی با تمام این دلایل بعضی گله هم میکردند که البتّه من بیشتر به حساب تعارف میگذاشتم و از زیر بارش درمیرفتم. از همان روز اوّل ورود شیطنتهای ما آغاز شد اول سری به باغ و در و دشت زدیم و کالکی و انار کالی و هرچیز که سر راهمان سبز میشد و این جا بود که ناگهان من پرسیدم: مگه چاه ملک حسن علی ندارد؟ و این پرسش من پسر خالهها را حیرت زده کرد که: حسن علی دیگر چه صیغهای است و کمکم معلوم شد که یک اشتباه در ذهن من است. در ذهن کودکانهی من «حسن علی» مترادف دشتبان بود درست مثل همان جمله که مگر چاه ملک آقابیکی ندارد بله در ذهن ما کودکان چوپانانی «آقابیکی» مترادف دکتر و «حسن علی» مترادف دشتبان بود و پس از روشن شدن موضوع معلوم شد که خیر چاه ملک همان طور که آقابیکی ندارد حسن علی هم ندارد و چقدر پز دادم که بله چوپانان خیلی مترقّیتر از چاه ملک است.
غروب که با صدای اذان بچهها همگی به سمت جوی آب در سرچشمهی قنات دویدند که در گوشهی میدان ورودی بود و به یک استخر(سلخ) گرد میریخت که چندان عمقی نداشت و بنا کردند به وضو گرفتن، من وضو گرفتن را بلد بودم اما نمیدانستم جریان چیست من هم گرفتم نگاهی به سلخ انداختم جان میداد برای شنا کردن عمق آب بیش از نیم متر نبود اما یکی از جاذبه های دیدار از چاه ملک پز «سلخ» بود که پسرخالههایم داده بودند. من دنبالهرو شده بودم ولی انگار بچهها میدانستند دارند چه میکنند بعد از وضو گرفتن به طرف مسجد که در گوشهی شرقی میدان بود دویدیم و بچهها در حال دویدن هی میگفتند: بدو باید به رکوع آقا برسیم! و من از این عبارات سر درنمیآوردم رسیدن به رکوع چیه؟ آقا کیه؟ همان طور، کورکورانه پیروی کردم و تصمیم گرفتم به بچهها اقتدا کنم هرچه بود سرگرمی جالبی بود چون تازگی داشت. مسجد برای من تداعی بازیهای کودکانه مثل قایمباشک را داشت مسجد کوچکی بود اصلاً قابل مقایسه با مسجد چوپانان نبود اصلاً شکل مسجد نبود. سی چهل نفری در مسجد به صف ایستاده بودند فکر کردم مجلسی، روضهخوانی یا عزاداری است پس چرا صف؟ لابد میخواهند نوحهخوانی کنند و سینه بزنند. بچهها در ادامهی صف ایستادند و با شنیدن صدای آقا تازه فهمیدم که دارند نماز میخوانند اما چرا مثل بچهمدرسهایها نماز میخوانند مگر هنوز این پیرمردها نماز خواندن بلد نیستند مگر این جا مدرسه است کمکم متوجّه شدم که زنان هم در گوشهی دیگر پشت پرده مثل ما مشغول یادگیری نماز هستند! بله نماز آموزشی مثل دبستان ستودهی چوپانان! ولی نمیدانم چرا هیچ کس چیزی نمیخواند همه ساکت بودند که آقا به رکوع رفت و یکی هم اعلام کرد: رکوع بعد زمزمهها شروع شد خلاصه تا آخر هم نفهمیدم چرا پیرمردها و پیرزنهای چاه ملک هنوز نماز یاد نگرفتهاند و بعد که خواستم پز بدهم که کاری که ما بچهها در چوپانان میکنیم پیرمردهای شما میکنند تمسخّرها شروع شد که این نماز جماعت است! ثوابش هزاران برابر است و اله و بله! و من البتّه کم نیاوردم در ذهن کوچولویم دلیلی برایش تراشیدم که شاید همان بحث شیخی و بالاسری است بله قطعاً ما چوپانانی ها بالاسری هستیم و این چاه ملکیها شیخی هستند و باز پز دادم که شما شیخی هستید و کافر و نمیدانم از همان چرندیاتی که گاهی موقع بحث دینی و مذهبی با همکلاسیهای جندقی در چوپانان داشتیم که ناگهان پسرخالهها از کوره دررفتند که انگار فحش ناموسی دادهام و چیزی نمانده بود که کتک مفصلی بخورم چون دیگر اعتقادات بود و شوخی بردار نبود و اگر مهمان نبودم از خجالتم حسابی درمیآمدند. این بحث ادامه داشت تا به خانه کشید و با خاله و شوهر خاله مطرح شد که ما مسلمانیم یا آن انارکیهای گورخر که ایستاده میشاشند؟ که خاله بنای غش غش خندیدن گذاشت ولی شوهر خاله خیلی جدی و بحث خفه کن گفت:
ما همه مسلمانیم اما مسلمان انارکیها هستند اگه ایستاده میشاشند تو سرچشمه که نمیشاشند!
انگار همه مخصوصاً خاله شاخ درآوردند چون این کلام جدی ظاهراً مغایر با شنیدههایشان بود اما چیزی نگفتند و من آن روز لحن کنایی را درک نکردم و امروز که تفاوتهایی این دو فرهنگ همسایه را خوب میشناسم خوب درک میکنم که منظورش این بود که: مسلمانی تنها رعایت ظواهر نیست و درون مایهای دارد که در مسلمان واقعی هست نه در ما!
در مورد اطلاق لفظ گورخر به انارکیها و خر به بیابانکیها داستانها بسیار است این درگیری همیشگی ذهن من بوده و هست. به اقوام بیابانکیم، هر وقت با این لفظ مرا میخوانند میگفتم: گورخر به خر شرف دارد چون زیر پالان نمیرود و تازه گوشت گورخر حلال است که با اعتراض رو به رو میشدم که: انارکیهای گورخر سالی یک بار نماز میخوانند به همین جهت گوشت گورخر را مکروه کردهاند به پاداش همین سالی یک بار نماز خواندن که البتّه من باز هم کم نمیآوردم و میگفتم: اگر پاداش نماز این بود باید گوشت خر حلال باشد چون خرها همیشه در حال نماز خواندن هستند آن هم دستهجمعی و بسیاری دیگر از این قزعبلات. نمیخواهم بحث را باز کنم اما انگار چارهای ندارم این رفتارها شوخی نیست برای تفریح و سرگرمی نیست همین قدر که کودک ده سالهای چون مرا آزرده است قطعاً دیگران را هم میآزارد من که این وسط یعنی میان یک گله خر از یک طرف و خیل گورخر از طرف دیگر گیر کردهام و بلا تکلیف! چون نمیدانم خرم یا گورخر؟ یک دو رگهی بلاتکلیف!
این رفتارها ساده نیست که آن را در حد یک شوخی بدانیم این مسخرهکردنها ریشه دار است. در جغرافیای کوچک یک شهرستان بین دو بخش که اغلب با هم نسبت نسبی و سببی هم دارند.
***... اصل تفرقه بینداز و حکومت کن، نه تنها در گسترهی سیاست جهانی بلکه تا سطح یک روستا و حکومت کدخدا و حتّی در جنگ قدرت در خانوادهها بین پدران و مادران نیز حکم میکند هرگز برای شوخی نیست برای خنده نیست تمسخر اقوامی که با ما زندگی میکنند با یک فرهنگ یک زبان و هزاران مشترکات دیگر... بیایید از امروز به جای یک روز یک ترک، یک روز یک لر، یک روز یک اصفهانی و یا یک روز یک رشتی... بعد از این همه را بگوییم یک روز ملا نصرالدّین....
یادم است سالها پیش، حیدری انارکی با میرزایی بیابانکی که در اداره پست همکار بودند در ماموریتی با اتومبیل اداری به رانندگی حیدری در جادهی نایین به خور واژگون شدند و هر دو مجروح، البتّه میرزایی بیشتر آسیب دیده و پایش شکسته بود. نوبخت نقوی شاعر خوش قریحهی خوری که با هر دو، دوست بود با این دو بیت به ملاقاتشان در بیمارستان میرود و برایشان میخواند:
گفت شخصی: گورخر از خر قویتر بود و هست گفتم: آری! لیک باید این دو با هم جنگ کرد
گفت: نشنیدی که در راه بیابانهای خور گورخر جفتک زد و پای خری را لنگ کرد
این بحث مسلمانی و خر و گورخری کوتاه شد تا این که شب به درازا کشید حدود ساعت ۱۰ یا ۱۰/۵ بود که ناگهان شوهرخاله فریاد زد:
پاشو زن مهمان انارکی داریم اینها غروب شام میخورند این بچه از گشنگی غش کرد داره چرت میزنه! و دوباره بحث بیابونکی و انارکی درگرفت که مگر ما مرغیم که غروب جا بریم و صد ایراد دیگر که باز هم شوهرخاله طرف مرا گرفت و گفت: نه ما مرغ نیستیم آنها هم نیستند اما زود شام خوردن خواصی دارد که ما نمیدانیم و آنها میدانند البتّه خیلی از این حمایتها را آن روز به حساب مراعات مهمان گذاشتم ولی امروز میفهمم که آگاهانه بوده است. خلاصه نیمه خواب و نیمه بیدار شام خوردیم و خوابیدیم و تا خواب بروم به حرفهای شوهرخاله فکر میکردم.
*** این پاراگراف قسمتی از یک مطلب می باشد.
(از: چوپانان آباد / سه شنبه 7 بهمن 1393 | نویسنده: نسل سومی)
دژ، آتشگاه و چهارتاق ِ نخلک
انارک نیوز - نام "نخلک" بی درنگ یادآور معادن سرب غنی، و نخستین کارخانه ی فرآوری مواد معدنی ایران است؛ منطقه ای در بخش "انارک" (31 کیلومتری شمال شرقی انارک) و 120 کیلومتری شمال شرقی شهر نایین در منطقه ی کویری استان اصفهان. در اینجا، یک چهارتاق "آتشگاه" از عهد ساسانی همچنان استوار و پابرجا مانده است.
نمایی از چهارتاقی نخلک (عکس از: آرشیو سازمان میراث فرهنگی استان اصفهان)
«... هرچند که امروزه دیوارهای شمال غربی و شمال شرقی این چهارتاقی باز است، ولی آثار پی ها در زیر این دو قوس و نیز بخشی از تیغه ی قوس جنوب شرقی، و باز وجود پی دیوار قوس جنوب غربی نشان می دهند که این چهارتاقی در اصل محصور بوده است. به این معنی که این مکان "آتشگاهی" بوده که در آن آتش مقدس، محفوظ از آلودگی و چشم نامحرم زنده نگهداشته می شده است. در قوس جنوب شرقی، بخش بزرگی از تیغه ای که داخل قوس ساخته بوده اند، بجا مانده است. به علت آسیبی که دیوارهای شمال غربی و شمال شرقی دیده اند، نمی توان امروزه تشخیص داد که این دیوارها به بیرون باز می شده اند یا نه. چهار دیواری (تیغه ای) که قوس ها را پر کرده اند، تعمیر یا تکمیل بعدی نبوده است. علت اصلی فرو ریختن دیوار (تیغه) های درون قوس ها ممکن است این باشد که ابتدا قوس زده شده، سپس بخش بالایی دیوار چیده شده است. اکنون در سمت جنوب شرقی، مشاهده می شود که بقایای دیوار درون قوس، از بالا به پایین ترک خورده است و ممکن است به زودی فرو ریزد.
پلانِ چهارتاقی آتشگاه نخلک (ترسیم در سال 1971 میلادی)- مدخل این آتشگاه در دیوار فرو ریخته ی قوس ِجنوب شرقی با یک خط افقی نشان داده شده است.
(مأخذ: مقاله ی "دژ، آتشگاه و چهارطاق نخلک؛ بقایایی از یک آبادی معدنچیان دوره ی ساسانی" )
این چهارتاقی از سنگ لاشه ساخته شده، و طول هر ضلع پلان مربعی آن، 8.8 متر است. در اصل، داخل و خارج بنا را با گل و آهک روکش کرده بودند. قسمت اعظم این پوشش در دیوارهای خارجی در نتیجه ی نفوذ عوامل جوی، تجزیه شده و فرو ریخته است، ولی پوشش داخلی دیوارها هنوز برجاست.
خصوصیت دیگری که در این بنا دیده می شود، وجود مجموعاً هشت تاقچه (تاقنما) در سطوح داخلی چهار جرز و ستونِ است. ارتفاع کف هرتاقنما از کف بنا، 65 سانتیمتر و ارتفاع کف تاقنما تا رأس آن 90 سانتیمتر است. عرض هر تاقنما 60 سانتیمتر و عمق آن 25 سانتیمتر است. سطح داخلی تاقنماها نیز مانند تمام قسمت های داخلی بنا، در اصل پوششی از گل و آهک داشته است. تاقچه هایی شبیه به این در بنای مضاعف "تنگ چک چک" دیده می شود. جالب اینکه در آنجا نیز در آتشگاه، تاقچه هایی به عمق 45 سانتیمتر در دیوار موجود است.
در جوار آتشگاه، اثری از ساختمان های دیگر به چشم نمی خورد. البته این نکته با در نظر گرفتن اینکه بنا عبادتگاهی بوده است تعجب انگیز نیست. آتشگاه مذکور، تقریباً در 30 متری مدخل دژی قرار دارد. اضلاع پلان دژ، به طول تقریبی 45 × 40 متر است. دژ بر تپه ی سنگلاخ کشیده ای قرار دارد که در سمت های شمال غربی و جنوب شرقی به دو بستر عمیق رودخانه ی خشکی محدود می گردد. مسیر نامنظم این نهرهای خشک، باعث شده است که پلان دژ تا اندازه ای به شکل ذوزنقه درآید.
در چهار گوشه ی دژ، برجهای سه ربعی (سه ربع از بدنه ی آن از دیوار آزاد است) وجود داشته، ولی اینک به شدت آسیب دیده است. دیوارهای دژ را نیز مانند دیوارهای آتشگاه، از سنگ لاشه ساخته اند. عرض دروازه ی دژ کمی بیش از 2 متر است و دو برج پیش آمده در طرفین خود دارد.
پلانِ دژ نخلک (ترسیم در سال 1971 میلادی)
(مأخذ: مقاله ی "دژ، آتشگاه و چهارطاق نخلک؛ بقایایی از یک آبادی معدنچیان دوره ی ساسانی" )
علت ساخت این دژ و چهارتاقی آتشگاه اش را در این بیابان دور افتاده باید در معادن بسیار غنی سرب نخلک جستجو نمود. در زمان ساسانیان، ظاهراً نقره که همراه سرب یافت می شود، تنها علت تأسیس معدن در اینجا بوده است. مسکن معدنچیان زیادی در نزدیکی همین محل بوده است و چهارتاق آتشگاه برای عبادت روزانه ی این معدنچیان و عوامل دولتی برپا شده است. بنای دژ نیز برای حفظ محصول ارزشمند این معدن بوده است. لزوم انبار کردن فلز قیمتی در کناره ی کویر وسیعی که با وجود تسلط کامل حکومت، از امنیت مطلق برخوردار نمی بوده، تأسیس دژ و گماردن سربازان را توجیه می کند.
بر اساس بسیاری از مشخصات فنی معماری، می توان این "آتشگاه" و "دژ" را با احتمال نزدیک به یقین متعلق به دوره ی ساسانی دانست. ضمن بررسی ساختمان دروازه ی دژ، در دیوار آن، بقایای دو تکه چوب به دست آمد. یکی از این دو تکه چوب به مؤسسه ی دانشگاهی بن فرستاده شد تا با استفاده از شیوه ی سنجش کربن رادیواکتیو، سن آنرا تعیین کنند. نمونه برداری در سال 1971 میلادی انجام شد و سن آن 20 ± 1820 سال تعیین شد. با اتکا به این گزارش، دژ و آتشگاه در حدود اواسط قرن دوم میلادی بنا شده اند، در حالیکه می دانیم قدرت گرفتن حکومت ساسانی حداقل از 100 سال بعد اش بوده است. جهت توجیه این تناقض باید در نظر داشت که کربن رادیو اکتیو سنجیده شده در این روش، معرف زمانی ست که این عنصر در بافت گیاه تثبیت شده و زمان قطع درخت و استفاده از این چوب در بنای دژ، با آن یکی نیست.»
(نک: "دژ، آتشگاه و چهارطاق نخلک؛ بقایایی از یک آبادی معدنچیان دوره ی ساسانی"- نوشته ی "اولریش و. هالی یر" در مجموعه مقالات "گزارشهای باستانشناسی در ایران؛ تألیف هیئت باستانشناسی آلمانی"- ترجمه ی "سروش حبیبی"- بنگاه ترجمه و نشر کتاب- تهران، 1354- صص 403-440)
نمای دروازه ی دژ نخلک از خارج. (عکس از: آرشیو سازمان میراث فرهنگی استان اصفهان)
(از: savepasa.ipower.com/2009-November/rooz-esfahan/Atashgaah-jarghoyeh.htm و با تشکر از وبلاگ "چوپانان آباد")