فصل پاییز است و دلها پر زدرد / آسمان آبی است اما خشک و سرد
از درخت سیب و زردآلو و توت / باغ در فرشی ز برگ سرخ و زرد
با هوای گرم دوران تموز / باد پاییزیست در حال نبرد
باد غارتگر چو از مغرب وزید / بر زمستان درب گلزار باز کرد
گلبن سبزی که اندر باغ بود / برکشید از بوته ی گل فرد فرد
زاغ، باغارتگران شد همنوا / بلبل شوریده شد از باغ طرد
خار و خس هر سو روان زین باد مست / چشم قمری ناتوان از خاک و گرد
بوته گل داد ارج خود ز دست / ای فلک اینگونه کس با گل نکرد
کوه در طوفان پاییزی نهان / آسمان شد چون غروبی لاجورد
باغبان خود را چه می بازی بدان / گل شود بعداز زمستان رهنورد
(رجایی انارکی رجا)