انارک نیوز - ضرب المثل كار از محكم كاری عیب نمیكند كنایه از وسواس و محكم كاری بیش از حد در كارها می باشد.
1- روزی روزگاری، ملانصرالدین در باغچه ی گوشه ی حیاط خانه اش چند ساقه مو را قلمه زد. ملا چند هفته ای از آنها مراقبت كرد تا جوانه زدند و تبدیل به نهال درخت انگور شدند. ملانصرالدین كه خیلی خوشحال بود و توانسته بود نتیجه ی زحمتش را ببیند، ذوق زده شده بوده و از نهال ها به شدت مراقبت می كرد. او هر روز غروب وقتی كه آفتاب غروب می كرد نهالها را از باغچه خارج می كرد و به انباری خانه می برد و همه ی آنها را به ترتیب می چید و فردا صبح با طلوع خورشید دوباره تك تك نهالها را می آورد و در باغچه كنار حیاط خانه اش می كاشت. آوازه ی این سبك باغداری ملانصرالدین در شهر پیچید، یكی از دوستانش كه این شایعات را باور نداشت، یك روز عصر به قصد میهمانی به خانه ی ملانصرالدین رفت و هنگامی كه وارد خانه ملا شد كم كم غروب می شد و ملا داشت تك تك نهالها را از باغچه خارج می كرد. دوستش در حیاط نشسته بود و كارهای او را نگاه می كرد. مرد آن شب را در كنار ملا ماند و فردا صبح بعد از نماز دید ملا لباس های كارش را پوشید و دوباره به انبار رفت تا نهال ها را بیاورد و دوباره آنها را كاشت و رفت لب حوض تا دستهایش را بشوید. دوست ملا كه تا پایان كارهای او سكوت كرده بود به سراغش رفت و گفت: ملا خسته نباشی. ولی چرا این كار را می كنی. این كاشت و برداشت روزانه ی تو باعث خراب شدن و از بین رفتن نهالهایت می شود. ملا لبخندی زد و گفت: تو فكر می كنی من نمی دانم ولی چه كنم؟ كار از محكم كاری عیب نمی كند. من فقط می خواهم از نهال ها مراقبت كنم. 2- قاضی به مرد گفت که همسایه ها از تو شکایت کرده اند که همسرآزاری می کنی. مرد نپذیرفت. از او پرسید: ایا زنت را دوست داری؟ بلی. شکّی به او داری؟ خیر. پس چرا می زنیش؟ برای این که به راه حطا نره! آخه كار از محكم كاری عیب نمیكنه. از امشب دست و پاش هم می بندم تا بیرون نره. كار از محكم كاری عیب نمیكنه. 3- مدیر، پدر دانش آموز را به دفتر مدرسه فراخواند و از او پرسید: می دونی بچه ات شاگرد اوّل کلاسه؟ بلی. پس چرا هر شب یک کتک سیر بهش می زنی؟ برای اینکه كار از محكم كاری عیب نمیكنه و یادش نره که درسش را بخونه. 4- همه در انارک از بی کاری جوانان و لزوم کارآفرینی و ایجاد شغل برای جوانان می گویند. مهندس رحیم پور هم می خواهد کارخانه اش را راه بیندازد که دو نفر از همسایگان مرغدارش، اولی و آخری از او شکوائیه به نایین برده اند که چه نشسته اید که او سنگ شکن نصب کرده و باید تعهد دهد به ما آسیبی نمی رسد. حالا این سنگ شکن کجا نصب شده، آنها می دانند و خدای شان. ولی وقتی از یکی از آنها پرسید هنوز نه به دار است و نه به بار، چرا هنوز کاری شروع نشده، به جای یاری، سنگ اندازی کردید و مرا می خواهید فراری دهید؟ می گوید: اگر کاری نمی کردیم و مشغول می شدی، شاید غیرقانونی به ما ضرر می زدی و از قدیم گفته اند که کار از مح...!!!
اما یقین دارم که وقتی کسی به خدا توکل کند بی شک پیش می رود.