خودنویس

ماجرای تلخ و شیرین زیر را از آقای کریم سهیلی داریم که بدینوسیله تقدیم خوانندگان می گردد.

من بازهم اومدم روده درازی کنم. سالها پیش که کلاس سوم بودم، یعنی تازه رفته بودیم کلاس سوم، دکتر پور آفر هم رفته بود شهرش، حالا اصالتاً بچه کدام شهر بودند، نمی دونم! ولی اون سال دیگه از نخلک رفتند.
سال 45، بهمن ماه هم که کلاس دوم بودم، پدرم تو معدن بر اثر ریزش قسمت 50 متری از دست رفته بود. خلاصه کلاس سوم رفتیم. البته اینم بگم که اونسال تابستون رفته بودیم تهران، خونه دایی مصطفی. یکروز کربلایی فاطمه به دایی گفت: بگو مسعود مارا ببره شاه عبدالعظیم.
ایشون هم به مسعود گفت و رفتیم میدان فوزیه یا همون شهناز و امام حسین (ع) امروزی و با اتوبوس دوطبقه رفتیم شاه عبدالعظیم. خیلی شلوغ بود تا ظهر اونجا بودیم. زیارت کردیم، رفتیم بازار و اونجا بستنی خوردیم که هنوز مزه اش زیر دندون من مونده. بعدش هم دایی پول داده بود که ناهار هم بخوریم که مسعود مارا برد یک کبابی. جای همگی خالی، کباب خوبی هم خوردیم. آخه کباب و بستنی فالوده شاه عبدالعظیم خیلی معروف هست.
خلاصه تا بعدازظهر بودیم و بر گشتیم. وقتی دایی مصطفی از اداره اومد، کربلا فاطمه گفت: مادر ما خودمون پول داشتیم، چرا شما پول دادید بر ای ما بستنی و کباب بخره مسعود؟
دایی گفت: مادر، همیشه که نیست، قابلی نداشت.
اونجا تو صحن حرم، مادرم برای من یک خودنویس و یک خودکار و یک دوات جوهر پلیکان خرید که شد یک تومان و خلاصه، وقتی مدرسه ها باز شد و ما رفتیم مدرسه، من پز می دادم که خودنویس را تهران خریدیم و از این حرفها. قرار بود که از کلاس سوم دیگر با سرقلم و خودنویس بنویسیم به اصطلاح کتابت کنیم.
روز اول دستامون کاملا جوهری شده بود. خلاصه بعد از چند روز، راهنمای تعلیماتی جناب نوبخت نقوی که نسبتی هم با کربلایی فاطمه داشت، آمد مدرسه و کلاس ما، دفتر مشق ها را که دید به مرحوم بنده علی کاظمی گفت  که بچه ها هنوز باید با مداد بنویسند. حداقل سه چهار ماهی این روند ادامه داشت تا آقای نوبخت اومد و گفت دیگه با خودنویس یا سرقلم می تونن بنویسند و ما مشغول نوشتن با خودنویس شدیم. خطمون هم بد نبود یعنی بهتر شده بود. خداوند همه آدمهایی که نام بردم را غریق رحمت واسعه خود بگرداند مخصوصاً جناب کاظمی را. نمی دونید چه کیفی داشت با خودنویس نوشتن و بعدها مریم بیگم، برای من یک خودنویس سناتور خرید به 45 ریال و تا این اواخر داشتمش. خیلی خوش دست و خوب بود. البته بعدها یک خودنویس لامی دایی مصطفی به من هدیه داد که ازم دزدیدنش.