نزدیک به یک دهه است که در ایران مفاهیم جدیدی مانند قانون جذب، انرژی مثبت، راههای موفقیت و ... به لطف فعالیت رو به افزایش مدرسان و سخنرانهای انگیزشی مطرح شدهاند.
مربیانی که از چهرههای سرشناسی همچون آنتونی رابینز، وین دایر، دارن هاردی، کریس گاردنر و ... الگوبرداری میکنند و زندگی، سوابق، تجارب و شرایط زندگی آنها هیچ شباهتی به این سخنرانهای انگیزشی بینالمللی ندارد اما صرفاً با مطالعه چند کتاب خود را در جایگاه آنها می ببینند و نخست در صفحات مجازی با انتشار محتواهایی کپی شده در قالب عکس و ویدئو خود را معرفی میکنند و در مرحله بعد پیگیر برگزاری کلاس و دوره میشوند.
در ایران متأسفانه بعد از انقلاب دانشگاه و حوزه در تربیت اساتید و طلاب مؤلف و صاحبنظر بسیار غفلت کرده و از این رو اکنون بازار بکری برای رشد چنین سخنرانهای فاقد تخصص و حتی تحصیلات مرتبط به وجود آمده است. جامعهای که بخش بزرگی از آن به دلایل مختلف از افسردگی و بیماریهای روحی از یکطرف و از طرفی دیگر در تلاطمهای فراوان معضلات اجتماعی و اقتصادی در رنج به سر میبرد شیفته کت و شلوار و کراوات و جملات زیبای کپی شده این چهرهها میشود.
»تو میتوانی» جمله کلیدی این سخنرانان و مشاورانی است که بدون پشتوانه تخصصی و مطالعات عمیق نه در یک زمینه بلکه چندین رشته و تخصص خود را صاحبنظر میدانند. این افراد همزمان در زمینه بازاریابی و فروش، رفتار مصرفکننده، روابط عمومی و تبلیغات، ارتباط کلامی، زبان بدن، تعالی فردی و سازمانی، منابع انسانی، کارآفرینی و ... اقدام به برگزاری دوره و سمینار آموزشی میکنند و در رسانههای مجازی نیز با کلیپ و تصاویر مختلف و جملات فاقد پشتوانه خود را در معرض دید عموم قرار میدهند. کاش به همین زمینهها نیز اکتفا میکردند اما به مرور در زمینه روانشناسی، فلسفه و اخلاق نیز اقدام به اظهارنظر و الگوسازی میکنند.
جامعه ایرانی هم به جهت مطالعه کم از یکسو و ظاهربینی از سوی دیگر به سادگی تحت تأثیر ظاهر و کلام اینگونه افراد قرار میگیرد و آنها نیز بهخوبی احساسات مردم را تحریک میکنند. آرام آرام فالوور جذب و آهسته آهسته عدهای رو دنبالهرو خود میکنند و بدین ترتیب شبکه کاری خود را وسعت میبخشند و کاسبیهایشان رونق میگیرد.
ظهور و نفوذ چنین چهرههایی نه تنها آگاهی و تخصص جامعه را افزایش نداده است بلکه هر روز شاهد رشد انسانهای متوهم هستیم. فروش توهم مهمترین تخصص و توانایی این شومن های نادان است.
اکنون بسیاری به واسطه خرید و فروش توهم دچار بیماری شدهاند که من نام آن را «بیل گیتسیم » میگذارم. همه در یک توهم خواهان تبدیلشدن به بیل گیتس، ثروتمندترین مرد جهان هستند و فکر میکنند با صرف تلقین به خود و مثبت نگری میتوانند بر بالای قلههای موفقیت دنیا را به تماشا بنشینند.
شومن هایی که بدون درک میزان توانایی و استعداد و شرایط افراد همگی را در مسیر کسب ثروت، شهرت و حتی کارآفرینی قرار میدهند و افراد زودباور هم به سادگی تحت تأثیر کلمات و جملات قرار میگیرند غافل از آنکه بدون درک واقعیتهای درونی هیچ انسانی قادر به توسعه فردی نخواهد بود.
هر چه رنج میبریم از این بیسوادی و کمبود مطالعه است و تردیدی نیست ملتی برای یادگیری و مطالعه دغدغه ندارد هرگز به توسعه دست نمییابد.
چهرههای مکتبی عصر حاضر که همگی در دوره خود با تسلط بر یک یا دو علم، سخنرانیها و کتابهای تأثیرگذاری را بهجای گذاشتهاند و تربیتکننده یک نسل بودهاند را با کدامیک از این کرواتیهای امروز یا ریشوهای دیروز میتوان مقایسه کرد؟
دکتر علی شریعتی، دکتر مرتضی مطهری، آیت اله طالقانی، غلامحسین ساعدی، جلال آل احمد، دکتر عبدالکریم سروش، دکتر حسین الهی قمشهای، دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی و بسیاری نامهای دیگر که در عرصه دین، اخلاق، فلسفه، روایتگری همگی در کنار تحصیلات دانشگاهی با بهرهمندی از اساتید سختگیر و البته تأمل و مطالعه فراوان بدون برخورداری از امکانات رسانهای امروز به برندهای واقعی تعالی فردی و اجتماعی تبدیل شدهاند.
سخنرانهای کنونی که همگی در کنار بازاریابی و فروش متخصص اخلاق، فلسفه و روانشناسی نیز هستند تا چه اندازه کلامشان عمق دارد؟ اولویتشان علم و اخلاق است یا شهرت و پول؟
اینها که ادعای تخصص و علم دارند و به همه میگویند شما میتوانید؛ چرا خودشان نمیتوانند در یک دانشگاه مورد تائید وزارت علوم در زمینهای که مدعی آن هستند مدرک دانشگاهی اخذ کنند؟
آیا آنتونی رابینز و بسیاری دیگر از سخنرانهای مطرح جهان نیز مانند شومن های ایرانی پای به عرصه سخنرانی گذاشتهاند یا پس از تجربه یک زندگی پرتلاطم و دشوار و گذر از مشکلات فراوان ابتدا زندگی خود را متحول کردهاند و بعد از سالهای مطالعه و تحقیق پای به عرصه سخنرانی، آموزش و مشاوره گذاشتهاند؟
بد نیست عموم مردم آگاه باشند که بسیاری از این شومن های مطرح و معروف نه تحصیلات مناسبی دارند و نه حتی توانستهاند شغل مناسبی برای خود دست و پا کنند بلکه از سر بیکاری خود را مشاور و سخنران نامیدهاند و از ناآگاهی جامعه نهایت بهرهبرداری را میکنند. مشاورانی که بخش بزرگی از کلاسهایشان به استندآپ کمدی و رفتارهای نمایشی میگذرد تا مخاطب را جذب کنند و سپس چند اصطلاح تخصصی هم به کار میبرند که مخاطب احساس کند مطلب جدیدی آموخته است.
به خودم و عموم مردم پیشنهاد میکنم به جای حضور در این سمینارهای بیفایده اندکی برای مطالعه زمان بگذاریم و نسبت به زندگی هم دچار توهم نباشیم بلکه واقعیت وجودی و تواناییهای خود را درک کنیم و با الگوبرداریهای نادرست بر استرسهای روزمره خود نیافزاییم. آگاه باشیم که صبر و پشتکار مهمترین عامل دستیابی به کمال است.
به علاقهمندان عرصه مشاوره و سخنرانی هم پیشنهاد میکنم اندکی از توهم فضای مجازی فاصله بگیرند و در دنیای واقعی ابتدا به صورت میدانی کسب تجربه کنند، تحصیلاتشان را در زمینهای تخصصی به پایان برسانند و ذرهای برای خود چالش ایجاد کنند و با گذراندن اندکی دشواری کروات مشاوره را بر گردن خود گره بزنند و اگرنه گرهی که نمیگشایند هیچ، گرهی پاپیونی بر زندگی ملت و صاحبان کسب و کارها خواهند زد که جز بدنامی خودشان و فعالان متخصص این حرفه نتیجهای نخواهد داشت.
نه ریش ملاها از آنها کارشناس و متخصص ساخت و نه کروات و یقه دیپلمات، من و شما را مشاور میکند. روزی از این طرف بام و روز دیگر از آن طرف بام می افتیم اصل موضوع نیز همیشه فراموش میشود. باز کن این گره را عزیز دل بدون کروات و دکمه سرآستین هم میشود مشاور و متخصص بود.
با سپاس از دکتر مجید سدیدی (مشاور بازاریابی و فروش) که این نوشتار نتیجه جلسه و تبادل نظر درباره رویکردهای کار مشاوره و سخنرانی با ایشان بود.
(سینا ایرانپور انارکی - 29 دیماه 1396)