عادت کردهایم خلاصه بگوییم و بنویسیم: «هفتۀ کتاب و کتابخوانی» و «کتابدار» را، به همین سادگی فراموش کنیم. گفتگو با طاهره رفیع، اقدامی علیه این فراموشی است. در زمانهای که اغلب افراد، شهرهای کوچک و بزرگشان را ترک میکنند تا به پایتخت و امکانات متمرکز در آن نزدیکتر شوند، این خانم، تهران را به مقصد یک شهر محروم در شرق اصفهان ترک کرده و شده: تنها کتابدار کتابخانۀ علی بن موسیالرضا در شهر انارک.
از او میخواهم علت گرفتن این تصمیم کبری را برای مخاطبان ایسنا شرح بدهد و سخن را اینگونه آغاز میکند: «سال ۱۳۹۰ در یک آزمون سراسری شرکت کردم که مربوط به استخدام کتابداران بود. میدانستم اگر پذیرفته شوم باید از تهران بروم و شهر انارک را به خاطر پیشینه ذهنی که داشتم انتخاب کردم. میدانستم منطقه محروم است اما وقتی وارد شهر شدم این محرومیت را از نزدیک لمس کردم. مردم این شهر آبلولهکشی قابل آشامیدن نداشتند، همچنین سیستم گازرسانی و این باعث شد که با نفت آشنا شوم!»
به شوخی میپرسم: پس خیلی ملموس حس کردید که نفت آمده سر سفره؟ میخندد و میگوید: «سر سفره نیامد، سوخت و دود شد. ما یک مخزن ۸۸ متری داشتیم و یک علاءالدین. سرما که بیحد میشد پاهایم را میچسباندم به همین چراغنفتی و چشمتان روز بد نبیند، پاهایم میسوخت و بقیه بدنم یخ میزد! یک چنین وضعیتی داشتم و هنوز هم این چراغ را نگهداشتهام. هر کس میپرسد چرا؟ میگویم به این دلیل که یادم نرود برای رسیدن به نقطهای که امروز در آن هستم چه سختیهایی را گذراندهام.»
روزی که وارد کتابخانه انارک شدید خاطرتان هست؟ به سؤالم اینگونه پاسخ میدهد: «بله سال ۱۳۹۱ بود. کتابخانه عمومی انارک حتی اسم هم نداشت. آمدم و دیدم ساختمان در حال رنگآمیزی است و تمام وسایل وسط سالن جمع شده. نمیدانستم باید چهکار کنم.»
میگویم: هرگز پشیمان نشدی؟ میگوید: «نمیتوانم بگویم هرگز. سخت بود. اوایل کار غریب بودم، کسی را نمیشناختم، امکانات نبود، نفت بود! خانوادهها با اینکه کتابخانه در یک روز هم به پسران سرویس بدهد و هم به دختران مشکل داشتند اما سعی کردم کنار بیایم چون شغلم را دوست داشتم و این برای من جاذبه ایجاد میکرد و بر بقیۀ فکر و خیالها غالب میشد.»
میپرسم: الان اوضاع خوب است؟ جواب میدهد: «بله، سال ۱۳۹۴ هم که بنده بهعنوان یکی از کتابداران برتر استان اصفهان معرفی شدم خوب بود اما الان بهتر است. حالا ۵۰۰ عضو فعال و حدود ۱۸ هزار جلد کتاب داریم. کتابخانهمان هم در بین پنج کتابخانه شهرستان بالاترین رتبه را به خود اختصاص داده است. دیگر اینکه در چشمانداز ۱۴۰۰ آمده بود که باید ۳۵ درصد جمعیت شهر عضو کتابخانه باشند و هنوز ۱۴۰۰ نرسیده که ما به این هدف دستیافتهایم.»
میگویم: این موفقیتها با پشت میز نشستن و اکتفا به کتاب دادن و کتاب گرفتن حاصلشده؟ رفیع، میگوید: «خیر، در این دوره و زمانه که بچهها تمام وقتشان را پای گوشی و اینترنت صرف میکنند اینگونه کار کردن جواب نمیدهد. با توجه به اینکه در انارک کلاسهای فرهنگی هنری و آموزشی خاصی برگزار نمیشد من تصمیم گرفتم از این فرصت برای باز کردن پای بچهها به کتابخانه استفاده کنم. به این شکل که برای آنها کلاسهای آموزشی خوشنویسی، نقاشی و ... برگزار میکردم و از مربی کلاس میخواستم که آموزش را بر مبنای کتابهای موجود در کتابخانه پیش ببرد. وقتی این کار انجام شد بچهها کنار آن کتابهای آموزشی به خواندن نشریه و ... هم تمایل نشان دادند و آمار مطالعه بالاتر رفت. یک اتاق را اختصاص دادم به اتاق خلاقیت و بچهها کتابها و روزنامههایی که خودشان درست میکنند برای قرار دادن در این اتاق به کتابخانه هدیه میکنند و من هم در عوض به آنها هدیه کوچکی میدهم.
جلساتی مانند بلند خوانی و جمع خوانی که خیلی در تقویت قابلیت انجام کار گروهی و رشد اعتمادبهنفس اثر دارد برگزار کردهام و حالا که کرونا شرایط را سخت کرده همین کار را در شبکههای اجتماعی ادامه میدهم. مسابقات نقاشی و کاردستی هم به آن اضافهشده و بچهها خیلی از آن استقبال میکنند.»
میپرسم: بااینهمه کار فرصت میکنید کتاب بخوانید؟ پاسخ میدهد: «بله در اوقات فراغت و اغلب هم کتابهای رده سنی کودک را میخوانم که بتوانم برای بچهها قصه بگویم. بچهها خیلی دوست دارند پایان قصهها را عوض کنند و باید دستم پر باشد.»
ختم کلامش یک توصیه است: «بچههای این دوره زمانه خیلی باهوشاند و تکنولوژی، شیوۀ زیستنشان را عوض کرده؛ بنابراین باید ما هم تغییر کنیم، کتاب و کتابخانه هم باید تغییر کند تا عقب نمانیم. باید روشهای مختلفی پیدا و اجرا کنیم تا پای یار مهربان از زندگی آنها بریده نشود. این وظیفۀ همه ماست.»
(ایسنا - ۲۹ آبان ۱۳۹۹ / ۰۹:۱۲ -