مرغ سحر

انارک نیوز - (سروده ی ملک الشعرای بهار)
مرغ سحر ناله سرکن   /   داغ مرا تازه تر کن
ز آه شرربار این قفس را  /   بَرشِکَنُ و زیر و زِبَر کن
بلبل پَر بسته ز کنج قفس درآ   /   نغمهٔ آزادی نوع بشر سُرا
وَز نفسی عرصهٔ این خاک توده را   /    پر شرر کن
ظلم ظالم، جور صیاد  /   آشیانم داده بر باد
ای خدا، ای فـلک، ای طبیعت   /  شام تاریک ما را سحر کن
نوبهار است، گل به بار است   /    ابر چشمم، ژاله‌بار است
این قفس، چون دلم، تنگ و تار است   /   شعله فکن در قفس ای آه آتشین
دست طبیعت گل عمر مرا مچین   /  جانب عاشق نِگَه‌ ای تازه گل از این
بیشتر کن   /   مرغ بیدل شرح هجران مختصر، مختصر، مختصر کن

عمر حقیقت به سر شد   /   عهد و وفا بی اثر شد
ناله ی عاشق، ناز معشوق   /    هر دو دروغ و بی ثمر شد
راستی و مهر و محبت فسانه شد   /   قول و شرافت همگی از میانه شد
از پی دزدی، وطن و دین بهانه شد   /   دیده تر شد!
ظلم مالک، جور ارباب   /   زارع از غم گشته بی تاب
ساغر اغنیا پر می‌ناب   /  جام ما پر ز خون جگر شد
ای دل تنگ! ناله سر کن   /    از قویدستان صرف نظر کن
از مسافات صرفنظر کن   /   ساقی گلچهره! بده آب آتشین
 پردهٔ دلکش بزن ای یار دلنشین   /   ناله بر آر از قفس، ای بلبل حزین!
کز غم تو، سینه من، پر شرر شد   /   کز غم تو سینهٔ من پرشرر، پرشرر، پرشرر شد