رفوزه (5)

انارک نیوز: دوستم را در خیابان دیدم. خیلی حالش خراب بود و داشت منفجر می شد. کمی گیج بود و تو کار خودش مونده بود. درد دل را شروع کرد، از او خواستم پیاده با هم تا خونه ما بریم. پذیرفت. 
گفت: گرونی داره بیداد می کنه! 
گفتم: برو سخنرانی رییس دولت را گوش کن. خیلی زحمت کشیدیم تا رو کار بیاد. 
به روی خودش نیاورد و گفت: دو تا جوون دارم که تو خونه نشسته اند و از درد بیکاری نمی دونند چطور شب را صبح و صبح را شب کنند؟
گفتم: برو سخنرانی رییس دولت را گوش کن.
گفت: دیگه نمی تونند پراید هم بخرند تا مسافر کشی کنند.
گفتم: برو سخنرانی رییس دولت را گوش کن.
گفت: دیگه ازدواج برا جوونا بی معنی شده و به اون فکر هم نمی کنند!
گفتم: برو سخنرانی رییس دولت را گوش کن.
گفت: تو اداره ها هم که می ریم گوششون بدهکار نیست و از این میز به اون میز پاسمون می دند و آخرش مشکلی که حل نمی کنند، پیشکششون. صد تا مشکل دیگه هم رو مشکلاتمون می گذارند.
گفتم: برو سخنرانی رییس دولت را گوش کن.
گفت: این ترامپ دیوونه هم که با تحریم ها کمرمون را شکسته.
گفتم: برو سخنرانی رییس دولت را گوش کن.
گفت: فلان و بهمان!
گفتم: برو سخنرانی رییس دولت را گوش کن.
دیگه طاقتش طاق شد، قرمز شد و گفت: منو سر کار گذاشتی؟
گفتم: ببین رفیق، این مشکلات که تو رو کردی برای همه س.
من هم مثل تو بودم و داشتم خودم، خودم را مثل خوره می خوردم. یه شب جلو تلویزیون بودم که مصاحبه می کرد و تا جایی که یادم میاد با آرامش و روی خندان می گفت: اگه دو نفر تو خیابون به هم تنه زدند که دادگاه نمی رند. با یه پوزش و روی هم رو بوسیدن، با رفاقت مشکلشون را حل می کنند.
خیالم راحت شد که همه خیالات ما درباره گرونی و دلار جهانگیری و بیکاری و معضل ازدواج و اعتیاد و هزاران مشکلی که به ذهنت هم خطور نمی کنه، را در هیئت دولت دارند با رفاقت حل می کنند.
بنده خدا، در خدمت به امثال من و تویی که قدرشون را نمی دونیم، خواب ندارند. حالا تو داری این حرفا را می زنی. در دیزی بازه، حیای گربه کجا رفته؟
یه نگاه سفیه اندر عاقل بم انداخت و خیالش راحت شد که می دونم چی می گه! خنده ای بر لباش نشست که راستش ترسیدم.
گفتم: برا اینکه از دلت در آرم جوک حل مشکل چاله را برات می گم تا بدونی من هم سرم تو حسابه.
گفتم: در یكی از خیابان های اصلی شهری، چاله ای بود كه باعث بروز حوادث متعدد برای شهروندان می‌شد.
مديران شهر طی جلسه ای بر آن شدن كه مشكل را حل كنند.
مدیر اول گفت: باید آمبولانسی همیشه در كنار چاله آماده باشه تا مصدومین را به بیمارستان برسونه.
مدیر بالاتر گفت: نه، وقت تلف می‌شه. بهتره بیمارستانی در كنار چاله احداث كنیم.
مدیر ارشد گفت: نه، بهترین كار اینه كه این چاله را پر كنیم و چاله مشابهی در نزدیكی بیمارستان احداث كنیم.
بروبر نگاهی بم کرد، جل و پلاسش رو جمع کرد و چایی نخورده بلند شد که بره.
گفتم: یه چایی دیگه بخور.
گفت: برم تا برق تو هم منو نگرفته.
حیرون تا دم در مشایعتش کردم و برگشتم تا نوار را گوش کنم.