تسلیم از آن بنده و فرمان از آن دوست (5)

انارک نیوز - قدرت، صورتهای سه گانه و هزار دست دارد که در سه زمینه مختلف کاربرد دارد، زر و زور و تزویر یا برده کشی و چپاول و خرکردن. 
این سه چهره در نظام ساختار زورمندی یکی است و فقط در زمینه های عملیاتی و از حیث شیوه های استفاده با هم متفاوتند. 

با چهره مصلح و خدمتگزار و در پس چهره  فریبکار به خدمتکاران خود می باورانند آنچه می گویند حق است و همان است که باید باشد. خیالات و اوهام را با استفاده از جهل و نادانی می گسترانند. با دستهای نامرئی خود چشمان و گوشها و دهان قربانی را می بندند تا دربست در خدمت باشد. عذاب و پاداش را وعده می دهند و وفاداری محض را درخواست می کنند. فرمانبردار بایستی خود نیز فریب را آینه ذهن نماید و از همان دید به جهان بنگرد. هرگاه ناهمگونی دید بداند حقیر است و دست به سینه از فریبکار بپرسد!

با چهره عادل و در پس چهره زورگو و ظالم به خدمتکاران می فهمانند حساب و کتابی در کار است و اگر بخواهد به خطوط قرمز نزدیک شود زبانش بریده می شود. با کمک فریب خوردگان و زورگویان او را با انگ زدن از دیگران جدا می کنند. با چماق و درفش و داغ و سیاه چال با او برخورد می شود. برای حفظ امنیت باید بهایی بپردازد. با هوچی گری او را بی آبرو و طرد می کنند. کاری می کنند تا بیاید و گفته های قبلی خود را تکذیب کند و از کرده های خود ابراز پشیمانی نماید. تلاش می کنند تا او را بشکنند و از نو آن جور که می خواهند شکل دهند.

با چهره خیّر و ارباب و در پس چهره چپاولگر و غارتگر به خدمتکاران می آموزند با خدمت خود پاداشی دریافت می کنند که متناسب با کاسه لیسی و پابوسی آنان است. با کور و کر و لال بودن و کرنش، نانی در حد خوردن و از گشنگی نمردن، با زدن پس گردنی و خاموش کردن اعتراض ها در نطفه، مقام و منصب آب و ناندار و ریزه نان خوردن پس مانده‌ی سفره اما با غلام حلقه به گوش بودن و اجرای اوامری که انسانی نیست، خوردن از سفره ای که پهن شده است.

منابع اقتصادی مردم با بهره کشی، امتیاز دادن، سرمایه گذاری، اجازه بهره برداری، تسهیلات، رانت، حق استفاده ناعادلانه از منابع و سوء استفاده نصیب آنها می شود. آنان منابعی را که از مردم است قبضه می کنند و با پول مردم، زور چماق، تبلیغ، سانسور و جوّ اختناق بر ارکان آزادی  و آگاهی مسلط می شوند.

از یاد نبرید خروسی که سحرگاهان مردم را از خواب غفلت بیدار نماید پاداشش بریده شدن سر است! در پایان به داستانی کوتاه می پردازم.
فردی وارد دهی شد که همه خود را می خاراندند. اهالی با پند و اندرز از او خواستند خود را مداوا نماید. حیرت کرد پس به ناچار او را کشان کشان پیش ملا بردند تا مرضش را دوا کند و خود را بخاراند!