دولت وصال

انارک نیوز - شعر دولت وصال از آقای محمد رجایی انارکی 
باد صبا رسان تو به ان مه ارادتم
گو در غم فراق تو دادم سلامتم
بس سرنهاده ام به گریبان بیکسی
خم گشته چون هلال نو ان قدوقامتم
مرغ دلم نشست ببام تو سنگدل
رفتن به سنگ خاره کجا هست طاقتم
ان زلف سرکشت که دل ازماربوده است
چون بنده ای کشیده به قید اسارتم
بنمای رخ به غمزه که چون جام پرشراب
درچاه گونه های تویابم سعادتم
ازرسم وکیش وصومعه ومسجد وکنشت
با یاد تو چو مست خرابات، راحتم
روزی عنان دل به کفم بود درامان
اینک نوشته بر سر هر در روایتم
باد صبا بگو ز پس دیدن تو مه
دادم زکف به نزد رفیقان کرامتم
دردا که مرغ دل زقفس پر کشیدورفت
زین پس به غیر غم چه کس اید عیادتم؟ 
دور فلک اگر نکند کام دل روا
جام شراب و عشرت دنیا چه حاجتم
گر دولت وصال نخواهد بپا شدن
بر هم زنم زریشه من از دل قرابتم
گر اینچنین رود به خداوند روزگار هرکودکی بخواند ازاین پس حکایتم
ریزم زدیده اشک رجا من زدست دل
بهر خدا مباد که سازی ملامتم