بر ما چه می گذرد؟ (3)

هیچ
انارک نیوز - اوایل دهه هفتاد که به عنوان مهندس برق در نخلک کار می کردم، نمی توانستم رفتار مهندسین معدن آنجا را که رییس مجموعه و رییس بهره برداری بودند درک کنم.. آنها فرمانروای بی منازع معدن و حاکم بر سرنوشت کارگران بودند. احساس می کردم آنان را به بردگی کشانده اند. به چشمان خود دیدم با کوچکترین اعتراض و حق خواهی برایشان پرونده سازی می کنند تا آنها را ضمن معلق نمودن از کار حتی روانی جلوه دهند. صورتمجلس را هم که معلوم است بالاخره عده ای بی خبر یا با خبر از درد آن کارگر بینوا امضا می کردند.
خلاصه از رییس معدن از اوضاع و احوال این رفتار پرسیدم در حالی که از مدتها قبل خودم هم بنای نارضایتی از اوضاع حاکم را شروغ کرده بودم. او جان کلام را این چنین بیان کرد که من اطلاعی از اطراف ندارم و در این اتاق ریاست نشسنه ام. اما هر از چند گاهی یکی از کارکنان یا کسانی که در نخلک زندگی می کنند و اختلافی با دیگری پیدا کرده اند، می آیند و زندگی او را برایم نقل می کنند و در حین آن حتی مسایل جزیی را که به اختلاف مربوط نمی شود و خیلی هم خصوصی می باشد عنوان می نمایند.
با این دانسته ها من شمشیری در دست دارم که بالای گردن دیگران نگه داشته ام و با آن قادرم در این اتاق زیر باد کولر بنشینم و راحت حقوقم را دریافت نمایم. بعداً دریافتم که تحصیلکرده خارج از کشور هم می باشد.
من هم دوام نیاوردم و چندماه بعد با برخورد غیر فنی و دخالت جویانه معاونت بهره برداری شرکت که همشهری بود (به مستعار ناردارب یا اخوان بخوانیدش) به معدنی در اطراف یزد تبعید شدم که چون با تخصصم ربطی نداشت، نرفتم و در واقع با لطف ایشان اخراج شدم.
همیشه وقتی به آن روزها می اندیشم، می بینم آن رییس راه فرار از قانون و اعتراض زیردستان را یافته بود و محیطی امن برای راحتی خود فراهم کرده بود. عده ای دور قاب چین هم انجام بی چون و چرای دستوراتش را بر خود واجب می دانستند و هر حق خواهی را در نطفه خفه می کردند.
پس با بی قانونی حاکم بر بر آنجا و حمایت روسای تهران نشین، آن تحصیل کرده خارج ار کشور و معصومیت حتی اگر در او وجود داشت کارساز نبود و اورا تبدیل به فرمانده ای می کرد که کارگران را به عنوان زیردستانش می دید که به او وابسته اند و می کرد آنچه را که نبایستی می کرد.
در انارک هم چنین وضعیتی را کم و بیش می توان دید که عده ای انگشت شمار زمام امور را در دست گرفته اند و می توانند به کار بگمارند و اخراج نمایند، توصیه نمایند و دست در دست هم وضعیت معاش تعدادی جوان را به هم بریزند یا بسازند. و با اینکه در خانواده های ضعیفی هم بزرگ شده اند که شریف هم بوده اند اما با وجود سالمندی اخلاق و حق را زیر پا می گذارند و می شوند انچه که نبایند بشوند یعنی "هیچ".