خبرها
انارک نیوز - یکی بود، یکی نبود. زیر گنبد کبود، در روزگاران خیلی خیلی دور، آن طرف همه کوه ها، آن دور دورها، پیرمردی بود دل صاف، بسیار سالخورده، زنده دل، همیشه خندان، دلخوش و سرزنده و شاد با گیسوان و ریشی بلند و انبوه و سپید به نام عمونوروز.
که سالی یک بار اول بهار با کلاه نمدی، زلف و ریش حنابسته، قبای کمرچین آبی آسمانی و جلیقه کرباسی رنگین، شالی خال خالی که به کمرش بسته بود، شلواری گشاد از پارچه زربفت و گیوه تخت نازک چرمی با رویه ابریشمی، عصازنان با لبی خندان و دلی شاد از سر کوه روبروی شهر آهسته پایین می آمد و به سمت دروازه شهر راه می افتاد.
عطر بنفشه و پامچال تازهدمیده، هوای دلپذیر و پاک و نسیم ملایم دلکش کوهستان و آواز دلنواز پرندگان، عمونوروز را سرخوش و سرمست و سرحال میکرد. هرجا که قدم میگذاشت، پشت سرش پر از گلهای رنگارنگ بهاری می شد، آسمان هم روشن و روشنتر. خلاصه برای این و آن گل و بهار می آورد.
چهچهه دلنواز پرندگان، آمدن او را نوید می داد. کبوتران هم پیام دلنشین عشق و دوستی او را پیشکش می آوردند. زمین و زمان دست به دست هم داده بودند تا شادی بیاید و خنده بر لب همگی بنشیند.
او پیش خودش پچ پچ می کرد: وقتی دلربایم را ببینم یک دل سیر نگاهش می کنم و با جان و دل به حرف هایش گوش می دهم. چه خوش است لحظه ی دلخواه دیدار.
نرسیده به دروازه باغچهای دلگشا و دلپسند بود که همه جور میوه داشت و شاخههایش پر از شکوفه بود، بادام، زردالو، سنجد، نارنج، سیب، گیلاس و به. اطراف باغچه هم هفت جور گل بود سنبل، نرگس، بنفشه، همیشه بهار، زنبق، لاله و پامچال.
این باغچه مال پیرزنی بود دلشاد، خوش زبان و خنده رو که نه یک دل بلکه هزار دل عاشق و دلباخته عمونوروز بود و مشتاق دیدارش. اسم این پیرزن ننه سرما بود درست هم سن و سال عمونوروز.
دلبر عمونوروز از یک ماه به نوروز مانده، به دارکوبها و چرخریسکها گفته بود که از برگ نورس درختان و گلهای نوشکفته، قبای زیبایی برای عمونوروز که در سفر دوازده ماهه است ببافند.
او روز اول بهار، صبح زود، خورشید درآمده، نیامده پا میشد. دلش برای دلبندش شور می زد، بالاخره دلفروزش امروز می آمد! بی قرار و دلتنگ، رختخوابش را جمع میکرد، اتاقها را تمیز و حیاط را آب و جارو میکرد، همه چیز را می شست، باغچه را آب می داد و پس از خانه تکانی، حنای خوش رنگی به سر و دست و پایش میزد، خودش را حسابی تر و تمیز می کرد.
آینه، قیچی، موچین و سرمه دان را از صندوقچه بیرون می آورد و هفت قلم از خط و خال گرفته تا سرمه، وسمه به ابروانش، سرخاب و سفیداب و پاشیدن پودر زرک به گیسویش آرایش می کرد. آنوقت نیم تنه ترمه و تنبان قرمز و دامن کوتاه، گشاد و پرچین می پوشید و مشک و عنبر به سر و صورت و گیسش می زد. دلش می تپید و می لرزید انگار در سینه جایش نبود. خیلی دلواپس بود.
فرش پروانه کرم گل بهی را میآورد توی ایوان، رو به روی باغچه، کنار حوضچهای که فواره داشت و چند ماهی در آن جست و خیز می کردند، میانداخت. بعد در یک سینی قشنگ و پاکیزه سیر، سرکه، سماق، سنجد، سیب، سبزه، و سمنو می چید و در یک سینی دیگر، هفت جور میوه خشک، هفتچين، کشمش، انجیر، قیسی، شفتالو، خرما، سنجد و آلو با چهار مغز، گردو، بادام، پسته، فندق و نقل و نبات میگذاشت و سفره را با آنها تزیین و یک شمع توی شمعدان کنار سینی هفت سین جلوی آینه گرد قاب نقره ای روشن می کرد. در ظرفی بلورین آب میریخت و در آن سکه های نقره میانداخت، تخم مرغ رنگی هم کنارش و گل سنبل و کتاب مهر دلدارها هم پهلویش.
منقل آتش را هم آماده میکرد و یک کیسه کوچولوی اسفند هم کنارش میگذاشت و می رفت قلیان می آورد می گذاشت دم دستش. اما سر قلیان آتش نمی گذاشت و همانجا چشم به راه عمونوروز مینشست تا بیاید. همین طور که نشسته بود، در حالی که چشمانش از شوق دیدار برق میزد، پیش خودش فکر میکرد ای کاش دلداده ام زودتر بیاید، چقدر حرف ناگفته دارم برایش بزنم. دلبسته ام کی می آیی؟
از خستگی هزار کاری که کرده بود پلک چشمانش سنگین میشد و یواش یواش کنار سفره خوابش میگرفت. خواب آرام آرام او را در آغوش می کشید.
رویای خوش باهم بودن او را به سرزمین آرزوها می برد. می دید باد مژده آورده چه نشسته ای که عمونوروز در راه است. با دل طپش، وسوسه می شد به پیشوازش برود آخر دیگر طاقت دوری را نداشت. سوار بر دامن خیال با هم به باغی می رفتند که خود بهشت بود. کنار رودخانه با صدای شرشر آب، ماهی هایی که بالا و پایین می پریدند، بوی گل که همه جا می پیچید و هوا را عطرآگین می کرد، درختان با جامه سفید نوعروس، سبزه که همه جا را پوشانده بود، چکاوک های تاجدار خوشخوانی که از عشق می خواندند، آنها را از خود بی خود می کرد. روی سبزه ها می نشستند، عجب نرم و لطیف بود. ننه سرما دراز می کشید و سرش را روی پاهای عمونوروز که دراز کرده بود می گذاشت. نسیم بهاری بدنش را نوازش می داد.
در این میان عمونوروز با دسته گلی از گل های وحشی سر میرسید تا چشمش به دلربایش، ننه سرما میخورد که خوابیده، وا می رفت، دل غشه می گرفت اما دلش نمیآمد که دلستانش را بیدار کند. میآمد کنار دلباخته اش مینشست و محو تماشای دلبسته اش می شد. یک شاخه گل همیشه بهار از باغچه میچید و روی سینه دلارامش میگذاشت و غنچه گلی هم لای موهایش، کمی از سمنوی دست پخت ننه سرما، نقل، پسته، برگه زردآلو و خوراکی های سفره می خورد، از منقل یک گل آتش برمی داشت می گذاشت سر قلیان و چند پک به آن می زد و یک نارنج از وسط نصف می کرد، یک پاره اش را در استکان قنداب می چلاند، چشمانش را می بست و شربت گوارای دلخواهش را آرام آرام تا آخرین قطره اش، یک نفس بالا می رفت.
آتش منقل را برای اینکه زود سرد نشود می کرد زیر خاکستر، گردنبند مرواریدی را که برای ننه سرما آورده بود را می بست به گردنش، روی ننه سرما را به آرامی ماچی دلچسب می کرد، چه گرمای دلپذیری، لبانش گلگون می شد. در گوشش حرف دلش را زمزمه می کرد. قبایش را از لای حریر که حالا بوی گل نرگس می داد برمی داشت و با دلتنگی آرام از جایش پامی شد، می پوشید لحظه ای نگاهی به پشت سر می انداخت لبخندی می زد، چقدر ننه سرما در خواب زیبا بود، دل می کند راه می افتاد و می رفت.
خودخواسته، ول کن رویای شیرین دلفریب که او را در آغوش گرفته بود تا آرزویش برآورده شود نبود، نیاز داشت با هم باشند. عمونوروز دست هایش را لای گیسوان او می کرد و نگاهشان به هم گره می خورد. گردنش بلوری می شد و دستان او که به طرف سینه اش می رفت بوی گل می داد. نفسش گرم و سوزان بود. بوسه ای بر سیمایش می زد. چه شیرین و گوارا بود. صدای زمزمه فرشتگان می آمد. خورشید شاهد یکی شدن آن دو بود. لحظه ای چشمانش را می بست، احساس دختری را داشت که به معشوق رسیده و سرخوش است اما دور شدن بوی گل نرگس را هم با تمام وجودش احساس می کرد. می دانست خوشی ها زودگذرند! او دست نایافتنی بود.
آفتاب یواش یواش توی ایوان میتابید که ننه سرما از خواب ناز میپرید. اول نمی خواست باور کند همه لذتش یک رویای زودگذر بوده. بویی آشنا را حس می کرد، چه بویی میآید! بوی شربت بیدمشک و شکوفه نارنج، کمی که چشمش را باز میکرد، میدید ای داد و بیداد، همه چیز دست خورده، آتش رفته سر قلیان. نارنج از وسط دو نیم شده، گلی روی سینهاش چسبیده و غنچه ای لای موهایش قرار گرفته، آتش ها رفته اند زیر خاکستر، لپ گلیش هم تر است.
آن وقت میفهمید ای دل غافل چه نشسته ای که عمونوروز آمده و رفته و چون در خواب بوده نخواسته بیدارش کند. بلبلان، پرندههای خوش آواز و سخنگو، مینا و طوطیان به او نگاه می کردند و هزار نغمه عاشقانه عمونوروز را برایش می خواندند. بهار را جشن می گرفتند. گنجشک های بازیگوش هم بالای سر ننه سرما پرواز می کردند.
ننه سرما دیگر دل و دماغ ماندن نداشت. خیلی دلخون می شد و غصه می خورد که چرا بعد از آن همه انتظار و زحمتی که برای دیدن عمونوروز کشیده، درست همان موقعی که باید بیدار می ماند خوابش برده و نتوانسته عمونوروز دلجو را ببیند، این هم از بازی های روزگار دلچرک بود؟ آیا چرخ بازیگر آنها را بازیچه خود قرار داده بود؟
دلزده و پریشان خاطر می شد، سوز می آمد! دلگیر شده بود، آسمان تاریک و ابری و گرفته می شد. زار و زار مثل ابر بهاری گریه و زاری می کرد و از اشکهایش، آن سال عید، رگبار میبارید. کلی داد و فریاد دلخراش راه می انداخت و رعد و برق میشد. دلسرد، لحاف پنبهایاش را پاره میکرد و برف میبارید و از عصبانیت زنجیر گردنبندش را پاره می کرد. برای همین است که روز اول بهار از آسمان تگرگ می آید. همه می گویند این دانه های گردنبند ننه سرماست که از آسمان پایین می آید.
اما بعدش دلگرم به عمونوروز که دوستش دارد خوشحال می شود و آسمان یکباره صاف و آفتابی می شود. به دور دورها، آنجا که مسیر رفتن او است نگاه می کند و دلسوخته، دعای خیر "سفر بی خطر و با دلخوشی" را بدرقه راه دلسوزش می کند که در قطره های نم نم اشکش، رنگین کمانی با کمان هفت رنگ قشنگش، قرمز ، نارنجی ، زرد ، سبز ، آبی ، نیلی و بنفش، دل عاشق آنها را بهم پیوند می زند. یک طرفش ننه سرما و طرف دیگرش عمونوروز. اگر چشمانتان را ببندید و خوب گوش کنید آهنگ موسیقی یکدلی آنها را می شنوید. باهم اما دور ازهم!
ننه سرما هر روز پیش این و آن درد دل می کرد که چه کند و چه نکند تا بتواند عمونوروز را ببیند، تا یک روز مرغ سحر که ناله های سوزناک او را می شنید به او گفت چاره ای ندارد جز این که دندان روی جگر بگذارد، ناله نکند، درنگ کند تا یک بار دیگر باد دلاویز بهار بوزد و روز اول بهار برسد و عمونوروز باز از سر کوه به سوی شهر راه بیفتد و او بتواند چشم به دیدارش روشن کند. چقدر سخت است انتظار یار کشیدن و دلشوره داشتن!
ننه سرما هم با دلهره به ناچار پذیرفت. اما هیچ کس نمی داند که سال دیگر ننه سرما توانست عمونوروز را ببیند یا نه. چون برخی می گویند اگر این دو همدیگر را ببینند دنیا به آخر می رسد و از آنجا که زندگی هنوز به آخر نرسیده ننه سرما و عمونوروز همدیگر را ندیده اند.
میگویند هرکس عمو نوروز را ببیند تا دنیا دنیاست، جوان میماند.
انارک نیوز - نوروز برابر با یکم فروردین ماه (روزشمار خورشیدی)، جشن آغاز سال و یکی از کهنترین جشنهای به جا مانده از دوران باستان است. خاستگاه نوروز در ایران باستان میباشد و هنوز مردم مناطق مختلف فلات ایران نوروز را جشن میگیرند. امروزه زمان برگزاری نوروز، در آغاز فصل بهار است.
نوروز، جشنی با ریشه ایرانی که قدمتی بیش از ۳ هزار سال دارد و امروزه بیش از ۳۰۰ میلیون نفر آن را جشن میگیرند توصیف شدهاست.
جشن نوروز از لحظهٔ اعتدال بهاری آغاز میشود. این لحظه، لحظه اول برج حمل نامیده میشود و با نخستین روز (هرمز روز یا اورمزد روز) از ماه فروردین برابر است. نوروز در تقویم میلادی با ۲۰، ۲۱ یا ۲۲ مارس مطابقت دارد.
در کشورهایی مانند ایران و افغانستان که تقویم هجری شمسی به کار برده میشود، نوروز، روز آغاز سال نو است. اما در کشورهای آسیای میانه و قفقاز، تقویم میلادی متداول است و نوروز به عنوان آغاز فصل بهار جشن گرفته میشود و روز آغاز سال محسوب نمیشود.
واژه نوروز یک اسم مرکب است که از ترکیب دو واژهٔ فارسی «نو» (تازه - جدید) و «روز» (رووز-رز-روژ در فارسی میانه به چم خورشید و آفتاب هم بکار می رفته است).
به باور احسان یارشاطر بنیانگذار دانشنامه ایرانیکا، نگارش این واژه در الفبای لاتین با توجه به قواعد آواشناسی، به شکل Nowruz توصیه میشود. این شکل از املای واژه نوروز، هماکنون در نوشتههای یونسکو و بسیاری از متون سیاسی به کار میرود.
پیشینه: پدید آوری نوروز در شاهنامه، بدین گونه روایت شدهاست که جمشید در حال گذشتن از آذربایجان، دستور داد تا در آنجا برای او تختی بگذارند و خودش با تاجی زرین بر روی تخت نشست. با رسیدن نور خورشید به تاج زرین او، جهان نورانی شد و مردم شادمانی کردند و آن روز را روز نو نامیدند.
در دوران سلجوقیان، به دستور جلالالدین ملکشاه سلجوقی تعدادی از ستاره شناسان ایرانی از جمله خیام برای بهترسازی گاه شمار ایرانی گرد هم آمدند. این گروه، نوروز را در یکم بهار (ورود آفتاب به برج حمل) قرار دادند و جایگاه آن را ثابت نمودند. بر اساس این گاه شمار که به تقویم جلالی معروف شد، برای ثابت ماندن نوروز در آغاز بهار، مقرر شد که حدوداً هر چهار سال یکبار، تعداد روزهای سال را بهجای ۳۶۵ روز برابر با ۳۶۶ روز در نظر بگیرند. این گاه شمار از سال ۳۹۲ هجری خورشیدی آغاز شد.
سرآغاز گاهشماری هجری شمسی روز آدینه «۱ فروردین سال ۱ هجری خورشیدی» برابر با ۲۲ مارس۶۲۲ میلادی (گرگوری) و ۲۹ شعبان ۱ سال پیش از هجرت است. که 119 روز قبل از اول محرم (اولین روز اولین ماه قمری) سال ۱ ه.ق. (جمعه ۲۷ تیر ۱ خورشیدی) می باشد. البته روز اول سال یک هجری شمسی (از ۱ فروردین تا ۲۴ شهریور) ۵ ماه و ۲۴ روز پیش از هجرت پیامبر (کمتر از یک سال) است.
پس آغاز هجرت پیامبر اسلام از مکه روز دوشنبه (۱ ربیعالاول/ ۲۴ شهریور سال ۱ هجری خورشیدی) برابر با ۱۶ سپتامبر ۶۲۲ میلادی و ورود پیامبر به مدینه روز ۸ ربیعالاول همان سال میباشد.
این تقویم بر پایه سال اعتدالی خورشیدی برابر با ۳۶۵٫۲۴۲۱۹۸۷۸ روز است؛ که سال تقویمی آن ۳۶۵ و ۳۶۶روزه (کبیسه) میباشد. هر سال دارای ۴ فصل و هر فصل ۳ ماه دارد و هر ماه تقریباً ۴ هفته و هر هفته ۷ روز دارد. هر سال با ۱ فروردین و فصل بهار آغاز میشود. طول ماهها در نیمه اول سال ۳۱ روزه و در نیمه دوم سال ۳۰ روزه است با این تفاوت که ماه پایانی (اسفند) ۲۹ روزه است و تنها در سالهای کبیسه ۳۰ روز خواهد داشت.
نام ماههای تقويم هجری شمسی ريشه اوستايی دارند: «دی» يكي از القاب اهورامزدا و نام 11 ماه بقيه، اسامي فرشتگان و ياوران اهورامزدا است.
رديف | نام | معني |
1 | فروردين | نيروی پيشبرنده |
2 | ارديبهشت | راستی و پاكی |
3 | خرداد | كمال و رسايي |
4 | تير | باران |
5 | مرداد | جاودانگی و بي مرگی |
6 | شهریور | كشور برگزيده |
7 | مهر | عهد و پيمان |
8 | آبان | آبها |
9 | آذر | آتش |
10 | دی | آفريدگار، دادار |
11 | بهمن | انديشه نيك |
12 | اسفند | فروتنی و بردباری |
نوروز (آغاز بزرگ تر شدن طول روز از شب) می باشد و در نوروز که تولد زمین و آفرینش عشق می باشد، سرما رخت بر می بندد و توان روشنگری از تاریکی نادانی جلو می افتد.
گفته می شود که مردم چین از سال ۲۶۰۰ قبلاز میلاد، یعنی در زمان «هوانگ دی»، امپراطور زرد هر سالی را بر اساس یک چرخه ی 12 ساله، به ترتیب، به نام یک حیوان نام گذاری کرده بود که عبارت بودند از: موش، گاو نر، ببر، خرگوش، اژدها، مار، اسب، بز، میمون، خروس، سگ و خوک.
سابقاً به تبعیّت از تقویم ترکان ایغوری که برای هر سال نامی نهاده بودند، در ایران نیز سال ها برای یک دوره دوازده ساله نام گذاری شده بود. نام های 12 گانه سال ها به ترتیب نام هائی است که ابونصر فراهی در کتاب نصاب الصبیان آنها را در این رباعی به نظم در آورده است .
موش و بقر و پلنگ و خرگوش زین چار چو بگذری ، نهنگ آید و مار
و آنگاه به اسب و گوسفند است شمار حمدونه و مرغ و سگ و خوک آخر کار
(ترجمه واژگان عربی: بقر = گاو، حمدونه = میمون)
آیین نوروز:
- خانهتکانی (خانهتکانی یکی از آیینهای نوروزی است که مردم بیشتر مناطقی که نوروز را جشن میگیرند به آن پایبندند. در این آیین، تمام خانه و وسایل آن در آستانه نوروز گردگیری، شستشو و تمیز میشوند. این آیین در کشورهای مختلف از جمله ایران، تاجیکستان و افغانستان برگزار میشود.)
- سبزه کاشتن
- آتشافروزی (در ایران، جمهوری آذربایجان و بخشهایی از افغانستان، این رسم بهصورت روشن کردن آتش در شب آخرین چهارشنبه سال متداول است. این مراسم چهارشنبهسوری نام دارد. پریدن از روی آتش در ایام نوروز در ترکمنستان نیز رایج است.)
- سفرههای نوروزی (سفره هفت سین از سفرههای نوروزی است که در ایران، جمهوری آذربایجان و برخی از نقاط افغانستان رایج است. در این سفره هفت چیز قرار میگیرد که با حرف سین آغاز شده باشد؛ مثل سکه، سیر، سرکه، سنجد، سمنو، سماق، سیب، سبزه و... به هفت سینی که چیده میشود معانی خاصی نسبت دادهاند. مثلاً سمنو نماد زایش و باروری، سیب را نماد زیبایی و تندرستی، سنجد را نماد عشق و دلباختگی واز مقدمات تولد و زایندگی، سبزه را نماد شادابی و سرسبزی و نشانگر زندگی و پیوند با طبیعت، سرکه را نماد شکیبایی و عمر، سماق را نماد (رنگ) طلوع خورشید، سیر را نماد پزشکی (درمان) و سکه را برکت، درآمد، رزق و روزی گفتهاند. در این سفره بعضی چیزها فقط جنبه زیبایی داشت مانند آیینه ولی سایر چیزها برای خوردن و پذیرایی مهمانان بود و هر زمان که تمام میشد بلافاصله صاحبخانه ظروف را مجدد برای میهمانان جدید پر میکرد. ضمناً مردم قبل از نوروز به حمام میرفتند. شب نوروز همه پلو یا چلو خورش میخوردند بسیاری از خانوادهها سالی فقط یکبار می توانستند چلو خورش بخورند و آن هم شب نوروز بود.
روی سفره اجزای دیگری بهویژه آینه و کتاب مقدس هر دین در بالای سفره، شمع روشن و آب نیز حضور دارند. از دیگر اجزای سفرهٔ امروزی میشود از تخم مرغ آب پز رنگشده و کتاب دیوان حافظ و شاهنامه یاد کرد. آینه نماد روشنایی، شمع نماد روشنگری، آب نشانه برکت در زندگی و تخم مرغ نشانه زایش و آفرینش، نطفه و نژاد، کتاب نشانه خردورزی و تمدن و کاسه آب که سیب در آن غوطه ور است نشانه گردش زمین در فضا است.
یکی از متداولترین خوراکی هایی که به مناسبت نوروز پخته میشود، سمنو است. این غذا با استفاده از جوانه گندم تهیه میشود.)
- عیدی دادن (رسمی به یادماندنی برای آنان که می گیرند بخصوص بچه ها می باشد که اسکناس های تا نکرده می باشد.)
- دید و بازدید (عید دیدنی یکی از سنتهای نوروزی است که در بیشتر کشورهایی که آن را جشن میگیرند، متداول است. در برخی از مناطق، یاد کردن از گذشتگان و حاضر شدن بر مزار آنان در آخرین روز سال نیز رایج است.)
- جامه نو پوشیدن (در هنگام تحویل سال نو تلاش می شود جامه در حد امکان ار یک تکه تا کامل نو شود.)
- طبیعتگردی (مردم ایران روز سیزدهم فروردین، به مکانهای طبیعی مانند پارکها، باغها، جنگلها و مناطق خارج از شهر میروند. این مراسم سیزدهبدر نام دارد. از کارهای رایج در این جشن، گره زدن سبزه و گفتن دروغ سیزده است.)
روز جهانی نوروز: مجمع عمومی سازمان ملل متحد در تاریخ سه شنبه ۴ اسفند ۱۳۸۸ برابر با ۲۳ فوریه ۲۰۱۰ با تصویب قطعنامهای روز ۲۱ مارس برابر با ۱ فروردین را در چارچوب ماده ۴۹ و تحت عنوان فرهنگ صلح به عنوان روز جهانی نوروز به تصویب رسانده و در تقویم خود جای داد، طی این اقدام که برای نخستینبار در تاریخ این سازمان صورت گرفت، نوروز ایرانی بهعنوان یک مناسبت بینالمللی به رسمیت شناخته شد.
نخستین بار نوروز ۱۳۹۱ را در صحن عمومی سازمان ملل و یونسکو به میزبانی ایران جشن گرفتند. بان کی مون دبیرکل سازمان ملل پیامی بدین مناسبت صادر کرد.
در ۷ فروردین ۱۳۸۹ نخستین دورهٔ جشن جهانی نوروز در تهران برگزار شد و این شهر به عنوان «دبیرخانهٔ نوروز» شناخته شد. در این جشن، سران کشورهایی که نوروز را جشن میگیرند گردهم میآیند و این آیین باستانی را گرامی میدارند. هر ساله یکی از این کشورها، میزبان جشن جهانی نوروز است.
در اینجا لازم است داستان عمونوروز و ننه سرما که پر از راز و رمز است جداگانه خوانده شود.
انارک نیوز - از رسوم بسیار زیبا و تاثیر گذار در انارک روز "عرفه" می باشد. آخرین روز سال را "عرفه" گویند که از صبح زود، روز بزرگداشت درگذشتگان همان سال می باشد.
از صبح زود تا حدود ظهر مردم گروه گروه به منزل آنانی که امسال از بین ما رفتند و عزیزانشان را داغدار کردند برای "فاتحه خوانی" می روند. با این کار هر دو طرف داغدار و شریک غم، خود را در غم و شادی یکدیگر شریک می نمایند و همگی با هم به پیشواز سال نو می روند.
پذیرایی این مراسم با سینی پر از خرمای خشک، انجیر خشک، بادام، نقل و شکلات و احیاناً چای، شیرینی و میوه می باشد. برخی نیز این مجموعه آجیل را در بسته ای کوچک قرار و به مردمی که تشریف آورده اند، می دهند. زمان ماندن در خانه درگذشته کوتاه می باشد و معمولاً به خانه همه درگذشتگان می روند.
یاد و خاطره شان گرامی باد.
برای آخرین بار در سال ۱۳۹۷ این مراسم انجام و با شیوع کرونا مراسم معلق و از ۱۴۰۱ در گورستان برگزار می شود.
آیینی که به تاریخ پیوست.
1 فروردین ماه 1403 (چهارشنبه) (تعطیل): وفات حضرت خدیجه (س) (10 رمضان سال دهم بعثت 3 سال قبل از هجرت) - آغاز نوروز - روز جهانی نوروز (=21 مارس) - روز جهانی شادی (20 مارس)
2 فروردین (تعطیل): عید نوروز - هجوم ماموران پهلوی به مدرسه فیضیه قم (1342) - آغاز عملیات فتح المبین (1361) - روز جهانی رفع تبعيض نژادی (21 مارس) - روز جهانی شعر (21 مارس)
3 فروردین (تعطیل): عید نوروز - تأسيس حوزه علميه قم توسط آيةاللَّه «حائری» (1301) - روز جهانی آب (22 مارس)
4 فروردین (تعطیل): عید نوروز - دفن هارون الرشيد در مشهد امروزی (188 خورشیدی) - روز جهانی هواشناسی (23 مارس)
5 فروردین: آغاز تخليه ايران از قواي اشغالگر روس (1325) - روز جهانی حق بر صحت و درستی درباره نقض فاحش حقوق بشر و منزلت قربانیان (24 مارس)
6 فروردین: ولادت حضرت امام حسن مجتبی (ع) (15 رمضان 3 ه.ق برابر با ۱۳ اسفند ۳ خورشیدی) و روز اکرام و تکریم خیرین- روز امید، روز شادباش نویسی - زادروز زرتشت پیامبر (روز خرداد از ماه فروردین سال ۱۷۶۸ پیش از میلاد)
7 فروردین: - روز هنرهای نمایشی (=27 مارس)
8 فروردین: قيام مردم يزد به مناسبت اربعين شهداى تبريز (1357)
9 فروردین: شب قدر (18 رمضان) - امضای قرارداد تحویل هشت رآکتور اتمی از جانب آمریکا به ایران (۱۳۵۴).
10 فروردین: ضربت خوردن حضرت امام علی (ع) (19 رمضان 40 ه.ق برابر با ۹ بهمن ۳۹ خورشیدی) و روز نهج البلاغه - جشن آبانگاه
11 فروردین: شب قدر (20 رمضان) - تغيير نظام پادشاهي به جمهوري اسلامي (1358)
12 فروردین (تعطیل): شهادت حضرت امام علی (ع) (21 رمضان 40 ه.ق برابر با ۱۱ بهمن ۳۹ خورشیدی) - روز جمهوری اسلامی ایران (1358)
13 فروردین (تعطیل): شب قدر (22 رمضان) - جشن سیزده بدر (روز طبیعت) - روز جهانی کتاب کودک (2 آوریل)
14 فروردین: وفات «عباس سحاب» جغرافيدانِ شهير (1379)
15 فروردین: روز ذخایر ژنتیکی و زیستی
16 فروردین: قيام روحانى مبارز شهيد شيخ محمد خيابانى در آذربايجان (1298)
17 فروردین: جشن سروشگان (روز سروش)
18 فروردین: روز سلامتی و روز جهانی بهداشت (=7 آوریل)
19 فروردین: شهادت آیت ا.. سید محمدباقر صدر و خواهرش بنت الهدی به دست حکومت بعث عراق (1359) - جشن فروردینگان (روز فروردین)
20 فروردین: روز ملی فناوری هسته ای - روز هنر انقلاب اسلامی (سالروز شهادت سید مرتضی آوینی در 1372)
21 فروردین:شهادت امیر سپهبد علی صیاد شیرازی (1378) - سالروز افتتاح حساب شماره 100 به فرمان حضرت امام (ره) و تاسیس بنیاد مسکن انقلاب اسلامی (1358)
22 فروردین (تعطیل): عید سعید فطر (١ شوال) - كشف كودتاي عناصر ضد انقلاب (1361)
23 فروردین (تعطیل): به مناسبت عید سعید فطر (٢ شوال) - لزوم طاغوت زدايي از مراکز دولتي (1358) - روز دندانپزشک
24 فروردین: روزی که ایران دارای جت جنگنده شد (1339)
25 فروردین: روز بزرگداشت عطار نیشابوری
26 فروردین: انتخابات دومین دوره مجلس شورای اسلامی (1363)
27 فروردین: روزي كه تخت جمشيد پايتخت ايران اعلام شد (465 پیش از میلاد)
28 فروردین: اجتماع قدرت هاي اروپايي در برلين بر ضد عثماني (1257)
29 فروردین: روز ارتش ج.ا.ا. و نیروی زمینی (1358)
30 فروردین: روز علوم آزمایشگاهی، زادروز حکیم سید اسماعیل جرجانی - قتل«گريبايدوف» سفيركبير روسيه تزاری درايران (1207)
31 فروردین: بركناري خسروپرويز كه اشتباهاتش ايران را برباد داد (589 م)
"فال نهنگ یا اژدهای سال 1403: خواص در دایره قسمت، نصیبشان جام می شده. همه با هم آشنایند و با کدخدامنشی مشکلات حق سهم خود را از سفره گسترده ایران و دست در جیب عوام کردن حل می کنند و آنقدر جمع کرده و در این فرصت باقیمانده جمع می کنند که تا صدها نسل آیندگان شان در دیار خارج تامینند.
اما عوام در دایره قسمت، نصیبشان خون دل شده و مقید به رعایت ریز قانونند و هم را می درند که مبادا دیگری بتواند حقش را بگیرد.
ولی نسل جدید خارج از دایره قسمتند و رو به جلو دارند، باید شهامت در دست گرفتن سرنوشت را از آنان آموخت."
انارک نیوز – "ای مدیر، من آنچه شرط پیام رسانی است با تو می گویم، تو خواه از سخنم پند گیر و خواه رنجش".
چکیده رخدادها و گزیده دیدگاه ها و راهکارها از نوزدهم تا بیست و پنجم اسفند ماه 1402:
1- مراسم فاتحه اموات روز عرفه، ۲۹ اسفند ماه ۷:۳۰ در آرامستان (بهشت زهرا ) انارک برگزار می گردد.
2- ناشناس: مدتی است که در انارک و محیط پیرامونش حتی در دوردستها شاهد پراکنده شدن ذرات یونولیتهایی هستیم که پیمانکار انرژی اتمی برای ساخت و ساز مامورسرای خود استفاده کرده است. این ذرات توسط باد پراکنده شده هم باعث کثیفی شهر و هم باعث آلودگی محیط زیست این منطقه شده است، چه کسی پاسخگوست؟
3- در برگزاری همایش دانش آموزان و دبیران انارک با موضوع آموزش پیشگیری از مخاطرات چهارشنبه سوری در ایستگاه آتش نشانی و ایمنی انارک توسط آتش یار دوم خلیل زاده مسئول واحد آتشنشانی و ایمنی شهرداری آشنا شدند.
- چرا مدرسه پسرونه انارک جزو مدارس انارک نیست؟ همه جا فاکتور گرفته میشه؟
- مطلبی نیا: به دلیل داشتن برنامه دروس حساس شرکت نکردند.
4- مراسم تقدیر از دانش آموزان ممتاز درسی و اخلاقی آموزشگاه شهید مطهری انارک با ۲۴ دانش آموز که در پایان این مراسم با اهدای هدایا و لوح تقدیری که از طرف خیرین انارکی تهیه شده بود از دانش آموزان فعال درسی و اخلاقی و رفتاری تجلیل به عمل آمد.
5- جشن استقبال از بهار با عنوان <<کودک ایرانی، فرهنگ نوروز>> با حضور خانم توکلی مسئول نمایندگی آموزش و پرورش انارک، مربیان کودکستان و کودکان و والدین آنها در کودکستان نگین شهر انارک برگزار شد.
6- حوادث واژگونی پژو ۴۰۵ در کیلومتر ۳۰ محور انارک _ نائین با ۴ مصدوم و واژگونی خودرو L۹۰ در کیلومتر ۲۰ محور نائین _انارک با ۳ مصدوم را داشتیم.
7- یادی هم از کسانی کنیم که دیگر در میان ما نیستند، آقایان حسین عرب لطف آباد، رضا مرتضایی فرد و کربلائیه فردوس مسعود. همگی درگذشتگان یادشان گرامی و خدا بیامرزدشان.
چهارشنبهسوری یکی از جشنهای ایرانی است که در شب آخرین چهارشنبهٔ سال (سهشنبه شب) برگزار میشود.
در شاهنامهٔ فردوسی اشارههایی درباره بزم چهارشنبهای در نزدیکی نوروز وجود دارد که نشاندهندهٔ کهن بودن این جشن است. مراسم سنّتی مربوط به این جشن ملّی، از دیرباز در فرهنگ سنّتی مردمان ایران زنده نگاه داشته شدهاست.
واژهٔ «چهارشنبهسوری» از دو واژهٔ چهارشنبه که نام یکی از روزهای هفتهاست و سوری در زبان کُردی که به معنی سرخ است ساخته شدهاست. آتش بزرگی (تا صبح زود و برآمدن خورشید) روشن نگه داشته میشود که این آتش معمولاً در بعد از ظهر زمانی که مردم آتش روشن میکنند و از آن میپرند آغاز میشود و در زمان پریدن میخوانند: «زردی من از تو، سرخی تو از من». به بیان دیگر شما خواهان آن هستید که آتش تمام رنگ پریدیگی و زردی، بیماری و مشکلات شما را بگیرد و بجای آن سرخی و گرمی و نیرو به شما بدهد. چهارشنبهسوری جشنی نیست که وابسته به دین یا قومیّت افراد باشد و در میان بیشتر ایرانیان رواج دارد.
پیشینه: آیین آتشافروزی تا روزگار ما بر جای مانده و نام «چهارشنبه سوری» بر خود گرفتهاست. در ایران باستان بخشبندی هفته به شنبه و چهارشنبه و... نبوده و در گاهشماری ایرانیان هر یک از ۳۰ روز ماه نامی ویژه داشتهاست (امرداد، دی بآذر، آذر،... ، سروش، رشن، فرودین، ورهرام،... ، شهریور، سپندارمزد، خورداد و..).
«هفته» ریشه در ادیان سامی دارد، که باور داشتند خداوند، جهان را در ۶ روز آفرید و روز هفتم به استراحت پرداخت. بخشبندی روزها به هفته از یهود به عرب و از اعراب به ایرانیان رسیدهاست. اعراب دربارهٔ هر یک از روزهای هفته باورهایی داشتهاند؛ برای نمونه اینکه ۴شنبهٔ هر هفته روز شومی است.
منوچهری دامغانی هم اینگونه به این باور اشاره میکند: چهارشنبه که روز بلاست باده بخور / به ساتکین میخور تا به عافیت گذرد.
در ایران باستان در پایان هر ماه جشن و پایکوبی با نام سور مرسوم بودهاست و از سوی دیگر چهارشنبه نزد اعراب از روزهای شوم و نحس به شمار میرفت و بر این باور بودند که روزهای نحس و شوم را باید با عیش و شادمانی گذراند تا شیاطین و اجنه فرصت رخنه در وجود آدمیان را نیابند. بدین ترتیب ایرانیان آخرین جشن آتش خود را به آخرین چهارشنبه سال انداختند و در آن به شادمانی و پایکوبی پرداختند تا هم جشن ملی خود را حفظ کنند و هم بهانه بدست دیگران ندهند و بدین ترتیب چشن سوری از حادثه روزگار مصون ماند و برای ایرانیان تا به امروز باقی ماند.
برخی آیینهای سوری:
- شکستن کوزه (ایرانیان در شب چهارشنبه سوری کوزههای سفالی کهنه را بالای بام خانه برده، بهزیر افکنده و آنها را میشکستند.)
- آجیل مشگلگشا (در گذشته پس ار پایان آتشافروزی، اهل خانه و خویشاوندان گرد هم میآمدند و آخرین دانههای نباتی مانند: تخم هندوانه، تخم کدو، پسته، فندق، بادام، نخود، تخم خربزه، گندم و شاهدانه را که از ذخیره زمستان باقی مانده بود، روی آتش مقدس بو داده و با نمک تبرک میکردند و میخوردند.)
- فالگوشی و گرهگشایی (دختران جوان نیت میکنند، پشت دیواری میایستند و به سخن رهگذران گوش فرامیدهند و سپس با تفسیر این سخنان پاسخ نیت خود را میگیرند.)
- قاشقزنی (دختران و پسران جوان، چادری بر سر و روی خود میکشند تا شناخته نشوند و به در خانهٔ دوستان و همسایگان خود میروند. صاحبخانه از صدای قاشقهایی که به کاسهها میخورد به در خانه آمده و به کاسههای آنان آجیل چهارشنبهسوری، شیرینی، شکلات، نقل و پول میریزد. دختران نیز امیدوارند زودتر به خانه بخت بروند.)
علاوه بر ایران در جمهوری آذربایجان و بخشهایی از افغانستان، این رسم بهصورت روشن کردن آتش در شب آخرین چهارشنبه سال متداول است. پریدن از روی آتش در ایام نوروز در ترکمنستان نیز رایج است.
ایرانشناسان و کارشناسان معتقدند چهارشنبهسوری در آیین فروردینگان ایران باستان ریشه دارد و از ابتدا جشنی مردمی بوده و نه دیوانی، از این رو در منابع کهن کمتر از آن سخن به میان آمده است.
دکتر زهره زرشناس استاد پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در نشست برخط چونی و چرایی چهارشنبهسوری با اشاره به اینکه سور در فارسی به معنای جشن به کار رفته است، گفت: معنای دیگر این واژه، سرخ است؛ چنانکه هنوز هم در برخی زبانها و گویشهای ایرانی؛ مانند کردی، بختیاری، سنگسری، گزی و غیره، سور را به جای سرخ به کار میبرند. همچنین در فارسی، به گل سرخ، گل سوری نیز گفته شده است. حتی در برخی مناطق مرکزی ایران، به جشن چهارشنبه سوری، جشن چهارشنبه سرخی میگویند.
زرشناس به دیدگاه ابراهیم پورداوود (ایرانشناس و اوستاشناس ۱۲۶۴ تا ۱۳۴۷) مبنی بر ریشه داشتن «چهارشنبه سوری» در آیین فروردینگان در ایران باستان اشاره کرد و گفت: دلایلی در تایید این نظر وجود دارد؛ از جمله اینکه هنوز در کردستان، نائین، انارک، خور، ارومیه و برخی شهرها و روستاهای دیگر، آتش چهارشنبه سوری را بر بام خانه میافروزند که این یکی از سنتهای فروردینگان بوده است.
این استاد زبانشناس، ضمن برشمردن شیوههای برگزاری جشن چهارشنبه سوری در مناطق مختلف ایران، تاکید کرد این جشن نسبت به شکل اولیه و زرتشتی خود تفاوتهایی کرده است؛ چنانکه زرتشتیان، به دلیل احترامی که برای آتش قائل بودند، از روی آن نمیپریدند.
زرتشتیان، آتش را خاموش نمیکردند و صبح فردای جشن، باقیمانده آتش را به آتشکده انتقال میدادند. همچنین اگرچه آتشافروزی و آجیل، در چهارشنبه سوری و فروردینگان مشترک است، «تفال زدن» (فال گوش ایستادن، قاشق زنی و...) پدیدههایی است که در فروردینگان نبوده و فقط در جشن چهارشنبه سوری دیده میشود. در گاهشمار باستانی ایران، اصولا روزهای هفته به شکل امروزی وجود نداشت. بلکه در گاهشماری زرتشتی باستان، هر روز از یک ماه را با نام یک ایزد میخواندند. طبیعی است که جشنی با نام «چهارشنبه» وجود نداشته و با این نام در اسناد باستانی آورده نشده است.
زرشناس افزود: کهنترین اشاره تاریخی به شب سوری را در تاریخ بخارا، تالیف ابوبکر بن جعفر نرشخی میبینیم در سده چهارم هجری، اگرچه اشارهای به روز چهارشنبه نمیکند، شب سوری را «عادت قدیم» مینامد و آن را اینگونه توصیف میکند: و چون امیر منصور بن نوح به مُلک بنشست، اندر ماه شوال سال ۳۵۰، به جوی مولیان فرمود تا آن سرای را دیگر بار عمارت کردند و هرچه هلاک و ضایع شده بود، بهتر از آن به حاصل کردند. آنگاه، امیر به سرای بنشست و هنوز سال تمام نشده بود که چون «شب سوری» چنانکه عادت قدیم است، آتشی عظیم افروختند...
وی درباره چرایی برگزاری این جشن در روز چهارشنبه، گفت: یک احتمال، این است که نامیمون بودن چهارشنبه پس از اسلام و از طریق اعراب که به بدیمنی این روز اعتقاد داشتند، به ایران وارد شده باشد. این باور را در شعر منوچهری، شاعر ایرانی اوایل سده پنجم نیز میتوان یافت. وی میگوید: «چهارشنبه که روز بلاست، باده مخور».
عضو پیشین هیاتعلمی دانشگاه علامه طباطبایی نیز در این نشست برخط گفت: چهارشنبه سوری از دیرباز، مانند امروز، جشنی مردمی بوده و در شمار جشنهای دیوانی (حکومتی) نبوده است. از این روست که در منابع کهن، کمتر از این جشن سخنی به میان آمده است.
میرجلالالدین کزازی واژه سور در چهارشنبه سوری را به معنای سرخ دانست و یادآور شد: واژه پهلوی سخر (suxr) دو گونه تغییر یافته است. یک بار با تبدیل /خ/ به /ه/ به واژه سهر دگرگون شده است که نمونهاش را در واژه سهرورد و در نام سهروردی، یعنی گل سرخ (سهر + ورد) میبینیم. بار دیگر نیز با جا به جایی /خ/ و /ر/، سخر به سرخ تبدیل شده است.
وی این الگوی دگرگونی را در زبان فارسی دارای سابقه دانست و گفت: واژه بخر نیز با همین الگو به دو شکل «بهر» و «برخ» (بعضی) تبدیل شده است.
این استاد ادبیات، با اشاره به ترانه «زردی من از تو، سرخی تو از من» که در آن، به صورت نمادین، زردی را میدهند و سرخی را میگیرند، گفت: سرخی در فرهنگ ایرانی، نشانه تندرستی و توانگری است و برعکس، زردی، نماد بینوایی و نگونبختی دانسته میشود. برای همین است که در زبانزدی معروف، میگوییم فلانی صورتش را با سیلی سرخ نگاه داشته است. یعنی بینواست؛ اما نمیخواهد دیگران به بینواییاش پی ببرند.
کزازی تاکید کرد احترام ایرانیان باستان به آتش، احترامی نمادین بوده است و زرتشتیان هرگز آتش را نمیپرستیدند. بلکه آتش همان نقش نمادین را در آیین زرتشتی دارد که صلیب در آیین مسیحیت دارد.
آتشافروزی را در برخی دیگر از جشنهای ایرانی، مانند جشن سده نیز داشتهایم؛ با این تفاوت که آتش در جشن سده، انبوه و بلند و پر تب و تاب بود و از دوردست هم دیده میشد. اما آتش چهارشنبه سوری، کوچک است.
میرجلالالدین کزازی، چهارشنبه سوری را در پیوند با نوروز دانست و تاکید کرد: ایرانیان باستان، روشنی را گرامی میداشتند و همانگونه که نوروز نماد افزون شدنِ روز بر شب است، جشن چهارشنبه سوری هم با گرمی و روشنی، ارتباط تنگاتنگ دارد.
کزازی این نکته را نیز شایان توجه و بررسی دانست که در باور ایرانیان، «سهشنبهها» روز ناهید بوده است. هنوز هم در برخی مناطق ایران، در شامگاه سهشنبه، جشنی برگزار و خوانی (سفرهای) گسترده میشود که به آن، خوانِ «بی بی سهشنبه» میگویند. این جشن، یکسره زنانه است و هیچ مردی به آن راه ندارد. با توجه به اینکه در باور ایرانیان باستان، ناهید مادر مهر و خورشید، نماد مهر است، ارتباط این باور با چهارشنبه سوری نیز میتواند جالب توجه باشد.
ابراهیم پورداوود، پژوهشگر ایرانباستان، نیز معتقد است که «چهارشنبهسوری ریشه در «گاهنبار» زرتشتیان دارد و جشن نزول فَروَهَرهاست که ٦ روز پیش از فرا رسیدن نوروز برگزار میشود. همچنین این فرضیه وجود دارد که برافروختن آتش در این روز بازمانده سنت اعلان سال نو با آتشافروزی بر بامهاست و پریدن از آتش یادی از عبور سیاوش از آتش است».
آتش افروختن، نقطه اشتراک همه آیینهای چهارشنبهسوری
برخی از نامهای محلی جشن چهارشنبهسوری در نقاط مختلف ایران عبارتاند از: گول چارشمبه (اردبیل)، کوله چوارشمبه (کردستان)، گوله گوله چارشمبه (گیلان)، چارشمبه سرخی (اصفهان) و چوارشمبه کولی (غروه). این جشن با آیینها و رسوم گوناگون در نقاط مختلف ایران برگزار میشود که نقطه اشتراک همه آنها افروختن آتش است.
کوزه شکستن، یکی دیگر از این آیینهاست؛ در بسیاری از شهرهای ایران مردم بعد از پریدن از روی آتش کوزه میشکستند. یکی از دلایل این کار به این باور قدیمی برمیگردد که کوزه بد یمنی را جذب میکند و با شکستن آن بد یمنیها از بین میروند. در تهران چند سکه داخل کوزه میگذاشتند و آن را از بالای بام به پایین پرتاب میکردند. این سنت شاید یک دلیل بهداشتی هم داشته باشد، از این قرار که ایرانیان قدیم معتقد بودند ظروف سفالین را نباید بیشتر از یک سال در خانه نگه داشت و از آن استفاده کرد، بنابراین همزمان با فرا رسیدن سال نو در شب چهارشنبهسوری آنها را میشکستند و ظروف سفالی نو تهیه میکردند.
قاشقزنی، آیین دیگری است که طی آن، دختران و پسران جوان چادری روی سر و صورت خود میانداختند تا شناخته نشوند و به در خانه دوستان و اقوام میرفتند. صاحبخانه از صدای قاشقهایی که داخل کاسهها میزدند، جلوی در میآمد و داخل کاسههایشان را با آجیل، نقل و شیرینی پر میکرد. این آیین احتمالا از آنجا نشأت میگیرد که ایرانیان باستان عقیده داشتند ارواح نیک گذشتگان در روزهای آخر سال به میان زندگان بازمیگردند و به شکل افرادی با صورتهای پوشیده به خانه بازماندگان سر میزنند و زندگان برای یادبود و برکت هدیهای به آنها میدهند.
به گفته سعید نفیسی، پژوهشگر، تاریخنگار، ادیب و شاعر ایرانی، یکی دیگر از آیینهای چهارشنبهسوری بختگشایی و گرهگشایی بوده است که افراد برای حل مشکلاتشان گوشهای از لباس یا روسری خود را گره میزدند و در خیابان راه میرفتند و از اولین عابری که به آنها میرسید، میخواستند که آن گره را باز کند. این کار به نیت بازشدن گره از کارهای فروبسته انجام میشد.
آیین شالاندازی یکی دیگر از رسوم چهارشنبهسوری است که در بسیاری از روستاها و شهرها رواج داشته است و هنوز هم دارد. به این ترتیب که جوانان چند دستمال حریر و ابریشمی را به هم گره میزدند و با آن طناب رنگی بلندی درست میکردند. بعد از راه پلکان خانهها یا از روی دیوار آن را از دودکش یا پنجره داخل منزل میانداختند و سر دیگر آن را در دستشان نگه میداشتند؛ سپس با سرفههای بلند صاحبخانه را متوجه ورودشان میکردند. صاحبخانه که منتظر بود، به محض دیدن شال رنگی چیزهایی را که از قبل آماده کرده بود، گوشه شال میریزد و آن را گره میزند و با تکانی ملایم به صاحب شال خبر میدهد که هدیه چهارشنبهسوریاش آماده است و او شال را بالا میکشد. اگر هدیه داخل شال نان باشد، نشانه نعمت است و اگر شیرینی باشد، نشانه شادمانی است. انار نشانه زیاد شدن اولاد و گردو به معنای طول عمر است. بادام و فندق نشانه بردباری و کشمش نشانه سالی پرباران است. گاه داخل شال سکه نقره میگذاشتند که نشانه نوعی خواستگاری بود و دختر با این روش پاسخ مثبت خود را اعلام میکرد.